-
ای بابا
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 08:52
یارو روابط خصوصیش هم مشکل داره، برداشتن گذاشتنش تو روابط عمومی!!!!
-
900302
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 07:31
اینقدر بدم میاد از این پسرای تابلویی که واسه دوست دختر پیدا کردن یه وبلاگ با بک گراند مشکی میزنن و آهنگ مینویسن و از تنهایی مینالن!
-
۸۹۰۹۲۸
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 18:00
اونقدر بدم میاد وقتی برای کسی هدیه میخرم، ببخشدش به دیگران.
-
اگه بشه چی میشه...
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 09:40
وای خدای من! اگه این موقعیت جدید کاری نصیبم بشه خیلی خوبه، خیلی خیلی خیلی خوبه... از این شرکت کوفتی هم خلاص میشم... ساعت کاریم هم دو ساعت کم میشه... از این محیط کارگری و مرد و زن قاطی هم خلاص میشم، میرم یه محیط زنونه، هر چند اونجا هم مشکلات و خاله زنکبازی خودشو داره، ولی حداقلش آدم وقتی میخواد عطر بزنه و به خودش برسه...
-
900301
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 07:52
دیگه اونایی که شب تا صبح کولرشونو روشن میذارن، مایه دار محسوب میشن... خصوصاً اگه کولره چیکه هم بکنه...!
-
900231
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 07:20
مشاهده شده است که در مواردی، شاسی ماشین با توحش راننده نسبت مستقیم دارد!
-
۹۰۰۲۲۹
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 20:13
زندگی بدون دوست خیلی خالیه...
-
900228
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 14:30
آناکارنینا رو تو هفده هیجده سالگی تا وسطاش خوندم... چرا اون موقع خیانت آنا اینقدر به چشمم نمیومد؟ اما الان وقتی تو این دنیای گند مجازی قصه خیانتهای واقعی آدما رو میخونم، دلم بهم میخوره... دلم واقعاً به هم میخوره....
-
900227
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 09:21
من جوری نمینویسم که نوشته هام لایک بخوره یا شیر (share) بشه... خوب من اینجوری مینویسم دیگه... البته من دیگه خیلی کم مینویسم نسبت به قدیما... من اینا رو واسه خودم مینویسم که خودم بفهمم تو مغزم چی میگذره...
-
900226
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 09:26
خوش بحال اونایی که گاو به دنیا میان و گاو از دنیا میرن!!! خدایی چه صفایی میکنن واسه خودشون... تا حالا گاوی دیدی که از شدت فشار عصبی سکته کنه؟ فشار خون بگیره؟ یا چه میدونم اعتراض کنه که چرا میدوشنش، چرا از پهنش هم سود میبرن ولی طویله اش رو درست تمیز نمیکنن؟؟ چرا هر وقت میخوان جفت میندازنش، هر وقت نمیخوان باید طاق باشه؟...
-
900225
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 07:32
جراح خوب سراغ ندارید؟ من سرطان حوصله گرفتم! پ.ن. اون قصه کوسه ها و ماهی ها بوداااااا، من الان بدجور کوسه لازمم...
-
900220
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 14:55
l : نه کلاً اصلا معیار از ازدواج میدونی یعنی چی؟ یعنی کلا میدونی داری چیکار میکنی؟ M : دارم یکی رو انتخاب میکنم که بقیه زندگیم تو خوشی و ناخوشی با هم باشیم هم نیازهای عاطفیم رو رفع کنه، هم نیازهای جنسیمو.... هم اینکه من نیازهای اونو رفع کنم خانم اجازه درست گفتیم؟ l : نمیدونم والله من خودم الان مونده ام یه همسفر پیدا...
-
900224
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 07:20
خوش بحال اونایی که کولرهاشونو راه انداختن...
-
۹۰۰۲۲۳
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 08:26
گریه مال منه، که هیچ کاری ازم برنمیاد... گریه میکنم و میذارم صورتم خیش بشه، چشام بسوزه و تار بشه... گریه میکنم و نفسام میشه هق هق... گریه میکنم ولی بی صدا... گریه میکنم ولی بی گله و بی شکایت... گریه میکنم و خودم رو میسپارم به خدا... میدونم هست و داره میبینه، میدونم میدونه... همه چی رو میدونه.... گریه میکنم و صبر......
-
۹۰۰۲۲۲
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 21:36
خوش بحال اونایی که سرشونو رو بالش نذاشته خوابشون میبره... بد بحال اونایی که فکر و خیال دارن، هی میگن فردا چی میشه، پس فردا چی میشه... هی تو دلشون ظرف میشون، رخت میشورن، آش هم میزنن...
-
900219
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 14:32
خوش به حال اونایی که سرزنده اند و تند تند وبلاگ آپ میکنن...
-
۹۰۰۲۱۶
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 17:47
یادش بخیر امروز یاد شمشاد افتادم، یکی از همکلاسی های دانشگاه که قد بلندی داشت و ما واسه خنده بهش میگفتیم شمشاد!!! خدایا توبه!
-
900214
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 15:21
یه چیزی که هیچ وقت واسم عادی نمیشه، در واقع بهتره بگم یه مسئله ای که هیچ وقت تو ذهنم حل نمیشه اینه که «اگر من تو این دنیا نبودم چه اتفاقی میافتاد؟» تا حالا بیست و شش سال از خدا عمر گرفتم ولی هیچ کار خاصی نکرده ام که بگم اگه من نبودم این سنگ از سر راه این آدمها برداشته نمیشد یا اینکه چه میدونم یه دریچه ی امیدی به روی...
-
900213
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 08:38
چقدر دلم میخواد از ته دل به یه نفر بگم عزیز دلم
-
۹۰۰۲۱۲
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 12:14
میدونم کاری که ازم میخوان کاملاً عبس و بیهوده است، اما مجبورم که انجامش بدم.... حالم اصلا خوب نیست، استخوانهام درد میکنه و احساس ضعف میکنم، فکر کنم سرما خورده ام... کاش میشد برم خونه و استراحت کنم...
-
900210
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 07:34
دلم هیچی نمیخواد... پ.ن. وقتایی که بی کارم حالم خیلی بده... بالاخره باید وقت رو یه جوری کشت دیگه...
-
۸۹۰۹۲۹
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 16:19
- خوب از خودت بگو. - چی بگم مثلاً؟ - هرچی... - هر چی یعنی چی؟ - چه میدونم، یه چیزی بگو دیگه.
-
۹۰۰۲۰۸
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1390 21:17
اگر زیبا نبودم، حتماً خیلی غصه میخوردم...
-
891003
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 09:27
از دور که میان معلومه دو تا دانشجو هستن، یه دختر و یه پسر با کوله پشتی های بزرگ. دختر صاف و طلبکار راه میره، پسر متمایل به اون و تا حدودی منت کشانه، دستاشو بالا پایین میبره و یه خط در میون به دختر نزدیک میشه، اما معلومه اجازه نداره از یه حدی جلوتر بیاد. الان دیگه صداشونو میشنوم: پسر: تو نمیفهمی... دختر: بهت گفتم اون...
-
900206
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 15:59
راست گفت اونی که گفت "زندگی مثل دستمال لوله ایه، هر چی به آخرش نزدیک تر میشی، تندتر میچرخه"
-
900205
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 14:01
دیشب یه لایه ی ضخیم از سد بین خودم و مادرم برداشتم.فکر میکردم خیلی سخت باشه، ولی تا اینجاش که خوب پیش رفته، خدا رو شکر. خدایا شکرت که اینقدر منطقی برخورد کرد!!!!!!!!!!!!!! پ.ن. دو تا گلدون شمعدونی کاشتم واسه پشت پنجره اتاقم تو شرکت پ.ن.2 همه میگن که خیلی آروم شده ام... خدا رو شکر!
-
891004
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 07:13
به دیوید بکهام میگن پولدار، حال میکنم با ولخرجی هایی که واسه پسرش میکنه، از happy end کردن داستان کایوت و رادرانر بگیر تا سفارش یه پروشه واقعی در ابعاد بچه گانه... آدم باید این مدلی با زندگی حال کنه، پول تو حساب بانکی به چه درد میخوره؟
-
891007
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 07:12
یکی واسه کودک درون لالایی بگه، شاید بخوابه. خسته شدم از بازیگوشی هاش!!!!
-
900131
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 07:23
باید درونیاتم رو آماده ی یک شروع تازه کنم. تصمیم سختیه، خیلی سخت... با این بی حوصلگی من به نظر محال میرسه!! پ.ن. احتیاج دارم که یه کسی یه جایی به من احتیاج داشته باشه...
-
891009
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 15:34
به یه مناسبتی که خوش ندارم شرحش بدم یاد این شعر مریم حیدرزاده افتادم: میخوام یه قصری بسازم پنجره هاش آب باشه من باشم و تو باشی و یک شب مهتابی باشه و خوندن این شعر برای من قرین با یادآوری یه دوبیتی ساخته یکی از دوستامه... بد نیست خاطره ی این دوبیتی ساختن دوستم رو هم بگم... راهنمایی که بودیم، کنار حیاط مدرسمون داشتن یه...