کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

پسر دلفینی


اولا بگم که اگر به انتخاب من بود، محال بود آب به آسیاب دشمن بریزم و پول بدم برای بلیت سینما، ولی خب بچه تا به حال سینما نرفته بود و این تنها فیلم موجود و مناسب برای اون  بود. البته در مناسب بودنش شک اساسی وجود داره چون واقعا خزعبل، بی در و پیکر، شعارزده و چرت بود. داستان یک بچه یازده ساله مستعد خط سیر منطقی‌تر و شخصیتهاش پردازش بهتری نسبت به این فیلم ۱۷میلیارد تومنی داره. شخصیتها رو عین سالاد ریخته بودن گل هم، خواسته بودن المانهای ملی و فرهنگ بومی جنوب ایران رو قاطی کنن ولی خیلی سردستی و قشری این کارو کرده بودن و مطمئنم دیدنش عوق جنوبی‌ها رو درمیاره، حتی من هم میفهمیدم که چقدر چرته. بعد یهو سر و کله یه سری اشخاص با یه فرهنگ عجیب پیدا میشه که انگار از دزدان دریایی کارائیب۲ کش رفته شده‌اند! کیفیت تکنیکشون بیش از انتظارم بود ولی باز هم همون چهره‌های زشت انیمیشنهای ایرانی وجود داشت، مردان بومی‌ رو شبیه نئاندرتالها نقاشی کرده بودن، فکر کنم این تنها قسمتی بود که به ایرانیا سپرده شده بود و بقیه کار رو شرکتهای خارجی انجام داده بودن، قشنگ دو دستگی رو در طراحی‌ها میشد دید. میتونستم دونه به دونه شخصیتها رو دسته‌بندی کنم.  از تکنیک که بگذریم، یه جاهایی به سبک کارتونهای هزارسال پیش دیزنی با آواز و تصاویر شاد آب بسته بودن به فیلم، دقایقی که میشد مثل فیلمهای جدیدتر با همین فضای شاد متنوع، صرف شخصیت پردازی بشه. بعدم کی آواز میخونه؟ علیرضا طلیسچی. موسیقیش هیچ جذابیتی برای بچه‌های داخل سینما نداشت. از این لحاظ الو الو من جوجوام که تو هشت سالگی دیدم سه هیچ از این فیلم جلو بود. ولی باز هم میگم عذاب آورترین  بخش این ۹۰ دقیقه این بود که بی‌منطقی در داستان بی داد میکرد. از این به بعدش خطر اسپویل داره .

 ********

در وهله اول سوالی که در مورد این فیلم و همچنین تارزان و امثالهم دارم اینه که چرا شورت این بچه‌ها با خودشون رشد میکنه؟!

بچه رو دلفینها زیر آب بزرگ کردن؟ حالا گیرم بچه به نفس گرفتن و تحمل فشار آب عادت کرد و از گوش درد و سرماخوردگی تلف نشد، به نوزاد آدمیزاد چی دادن خورد که زنده موند؟

چرا در دنیای زیر آب یک لاک‌پشت هوازی بزرگتر و راهنمای ماهی‌ها و حتی کوسه است؟!

اول نشون میدن بچه که تو آب بزرگ شده تو خشکی توان راه رفتن نداره، اما لحظه خداحافظی با سفید (برادر دلفینش) میبینیم که بچه به سمت ساحل قدمهای محکمی برمیداره و از اون دور میشه. تو سکانس بعدی باز میبینیم بچه سینه خیز میره!

اون دلفینهایی که از آب بیرون افتاده بودن چه بلایی سرشون اومد؟ اصلا اون صحنه چه معنایی داشت؟

مادر بچه که آدم خوبه داستانه، چرا باید با همکاری آدم بده و شوهرش دست به آزمایشات و تولید سمی بزنه که مشخصا اکوسیستم رو به فنا میده؟

چرا مادره به جای اینکه سم رو بریزه تو آتیش یا به هر شکلی نابودش کنه، اونو  میریزه تو شیشه و با خودش سوار هواپیما میکنه؟

چرا پادزهر رو به خودش تزریق میکنه؟ چرا اونم نمیریزه تو شیشه؟

چرا پادزهری که در آخرین لحظات قبل از فرار به خودش تزریق کرده تو بدن نوزادش که قاعدتا قبل از فرار به دنیا اومده وجود داره؟ مگر اینکه لحظه سقوط هواپیما بچه رو زاییده باشه و وسط هوا زمین شورت پاش کرده باشه!

چطور و طی چه فرایندی مادر توسط بی‌بی‌زار و افرادش نجات داده شد؟ چرا بچه رو پیدا نکردن؟ هواپیما همین یه سرنشین رو داشته؟

چطور مادر به کما رفته رو وسط یه جزیزه تو غار معلق در یک برکه زنده نگه داشتن؟ مادره چطور تغذیه میشه؟

چطور بی‌بی‌زار فهمیده اشک مادره شفاست؟ چرا اشک شفابخشش رو تو حلق خودش نمیریزن؟ عین رمالها وردش رو خودش اثر نداره؟!

اصلا این بی‌بی‌زار کیه؟ این زنهای زیر دستش با این پوشش غریب و رفتار عجیب کی هستن که نزدیک دریاهای ایران زندگی میکنن و فارسی  رو بدون لهجه حرف میزنن؟ ناخدا مروارید لنج‌شکسته (تنها شخصیت خاکستری داستان) چه صنمی با این زنها داشته، از کی و کجا میشناسدشون؟

آدم بده که توانایی ساقط کردن هواپیما رو داشته، چطور این همه سال نتونسته لاشه‌اش رو پیدا کنه؟
اگر سم داخل شیشه نشتی داشته و پلانگتونها رو آلوده کرده، چطور بعد این همه وقت شیشه خالی نشده؟
در بیست دقیقه پایانی فیلم آدم بده سه بار کل محتویات شیشه رو تا قطره آخر  تو دهن هشت پا خالی کرد، این چه کوفتیه که تموم نمیشه؟ آدم یاد غذای زی‌زیگولو میافته!
چرا بارون میتونه نجات‌بخش آلودگی دریا از سموم باشه؟
آخرش مادره چی شد؟ مرد؟