کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

هر چی بیشتر از عمرم میگذره، بیشتر میفهمم که تنهایی برای من مثل آب و غذا نیست، مثل اکسیژنه. عین والی که میاد روی سطح آب و ششهاش رو پر میکنه و بعد میره زیر آب، من باید ساعتهایی رو تنها بمونم، نفس بگیرم تا بعد بتونم برم بین آدمها.


پ.ن.

تنهایی که میگم منظورم دقیقا تنهایی فیزیکیه. یعنی یا توی اتاقی باشم که کس دیگه‌ای توش نباشه یا مثلا تنهایی برم قدم بزنم و کسی باهام نباشه؛ فقط من باشم و جسم و ذهن خودم. حتی تماس تلفنی هم تنهاییم رو مخدوش میکنه. 

نظرات 3 + ارسال نظر
نسیم شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:35 ب.ظ

مگی شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 03:51 ب.ظ

آخ آخ واقعاً مهمه اصلاً برای رشد شخصیت و برنامه‌ریزی هم مهمه
ببین تو وقتی با اطرافیان در حال گذران وقتی خوبه برات ولی باید وقتی هم باشه برنامه‌ریزی کنی برای پیشرفت کار و زندگیت؟
منم از اون اندک ساعتای تنهاییم لذت میبرم

من ولی فقط شل میکنم تو اون اوقات:))

مگی یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 05:47 ق.ظ

والا همه ایده‌های خوب برای کار و حل کردن بدبختیا هم همون زمان شل‌کردن به سر آدم میزنه

حالا همون لحظه هم شاید نه، ولی اگر اون لحظات نباشه هرگز هیچ راه حلی پیدا نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد