کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

من نشد با تو بنوشم، چه حیف

این مرد دیشب بعد از یک سال و نیم خودش بساط پهن کرده که بنوشیم و من اول فکر کردم داره حالش بهتر میشه ولی خب برج زهرمارتر هم شد. اوایل خوشحال میشدم که اونقدر براش امنم که جلوی همه ماسک خندان و خوشحال داره ولی جلوی من کودک غمزده‌ی بی‌پناهه ولی الان دیگه حوصله‌ش رو ندارم. چیه این صمیمیت یک طرفه؟ که اون میتونه هر چی دلش خواست باشه و من نه.

پرسیدم اگه پسر بودم رفیقم میشدی؟ گفت اگه رفیق میشدیم هم دوستیمون دوامی نداشت. لبخندم زدم. ادامه داد از اون لحاظ میگم که من آدم پیگیری نیستم، تو هم عین خودمی. بازم لبخند زدم. عجبا! من پیگیر نیستم؟! من؟! من چسبناکم! آدمی رو بخوام دیگه ول نمیکنم مگر اینکه خودش دیگه منو نخواد. آره، پیگیر تو نبوده‌م چون هیچ وقت کشش لازم رو نداشتی، همیشه لوس بودی، تا خواستم دنبالت باشم جفتک زدی. رم کردی.

پلیر روی شافله، میره روی کتاب صوتی دو قرن سکوت. پلی شدنش تو این وضع میتونست موجبات خنده و مسخرگی باشه، ولی نیست. من لش پایین تخت افتاده‌م. اون همه چی رو جمع میکنه و میبره، بعد میره سر جاش میخوابه. دو قرن سکوت ادامه داره. نمیفهمم کی خوابم میبره.
نظرات 3 + ارسال نظر
مسلم جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 08:19 ب.ظ https://paeizaan.blogsky.com

منم همیشه اونی هستم که بیداره
بعد یاد سعدی میفتم که گفت:
چه لازمست یکی شادمان و من غمگین
یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار؟

نسیم شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 09:33 ق.ظ

نوش جون

یه مرد شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 08:17 ب.ظ http://Whiteshadow.blogsky.com

من پیگیرتم

دنبالم نیا، اسیر میشی:))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد