یه چیزی که هیچ وقت واسم عادی نمیشه، در واقع بهتره بگم یه مسئله ای که هیچ وقت تو ذهنم حل نمیشه اینه که «اگر من تو این دنیا نبودم چه اتفاقی میافتاد؟» تا حالا بیست و شش سال از خدا عمر گرفتم ولی هیچ کار خاصی نکرده ام که بگم اگه من نبودم این سنگ از سر راه این آدمها برداشته نمیشد یا اینکه چه میدونم یه دریچه ی امیدی به روی کسی باز نمیشد.... نه اینکه هیچ کاری نکرده باشما، ولی احساس میکنم اگه من نبودم هم اتفاق خاصی نیافتاده بود....
راستی منم همین جوریم. ولی یکی به من جواب داد که شاید چند سال دیگه وجودت موثر بشه. یا شاید بعد از مرگمون ، یه اتفاقاتی بیفته که ناشی از کارای ما باشه. مثلا همینکه تو آبجی من هستی ممکنه چند سال دیگه اثرات آیندشو نشون بده
شاید همین طور باشه که تو میگی...
هر کسی تو دنیا به خاطر کاری زنده است مطمئن باش تو به دلیلی هستی به دلیلی فراتر از برداشتن سنگ یا هر چیز دیگه
کوچیک فکر نکن
محمد و مینو
من هم دنبال اون دلیلم...
این نو ع نگرش را فلاسفه می گویند
"نهیلیسم یا پوچ گرائی"
که خود انان نیز همین فکر باور داند
برای من هم چنین است
من فقط سوال مطرح کردم، من دنبال فرار از پوچی ام، گرایشی به پوچی ندارم.
فکر کنم هر کدوممون نبودیم هیچ طوری نمیشد
اینقدر هست آدم و شبیه به هم هستیم ما ادمها که هر چندتامون نباشیم
حس نمیشه جای خالیمون
اگه من و تو و دیگرانی که الان هستند ُ نبودیم
دنیا خیلی بی ریخت تر از امروز و الانش بود ...
بالاخره ما یه ماموریتهایی داریم لابد ... وگرنه ۱۰۰۰ سال قبل به دنیا میومدیم و یا مثلا ۱۰۰ سال بعد به این دنیا تشریف فرما میشدیم . شما زحمت بکش و جایگاه و موقعیت و ماموریتت رو در حال حاضر حدس بزن...
باشه چشم.
این یعنی اینکه اگه من نبودم کسی بود که جای منو بگیره
خیلی فیلسوفانه است
چه کنیم دیگه، هویجوری فلسفه ازمون شره میکنه... چیک چیک چیک...