-
۸۹۱۰۱۹
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 08:55
- راستی چند سالشه؟ - سی و هفت - خوب چرا تا الان ازدواج نکرده؟ - چرا ازدواج نکرده!؟ کی گفته ازدواج نکرده؟ - مگه ازدواج کرده؟!!! - آره بابا، خیلی وقته؛ خانمش هم بارداره! - راس میگی؟ - دروغم چیه؟ - پس چرا حلقه نمیاندازه؟ - چه میدونم... دوست نداره بیاندازه... - بیجا میکنه دوس نداره!! - تو چته؟ - خوب اشتباه میکنه که حلقشو...
-
۸۹۱۱۱۰
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 08:43
گاهی تو آینه به جای خودم، مادرمو میبینم...
-
لذات
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 18:46
چند روز پیش سیب عزیزم منو به بازی دعوت کرده بود ... امروز حوصلشو دارم که بازیشو ادامه بدم. موضوع اینه که از لذتهای زندگیم باید بنویسم: 1-آرایش کردن، واسه من لذت بخشه، حالمو خوب میکنه... هر بار یه قیافه ی تازه واسه خودم میسازم، و خودم از نگاه کردن به خودم کلی کیف میکنم. 2- وبگردی... این که دیگه لذت مشترک وبنویسهاست.....
-
۹۰۰۱۱۰
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 14:06
هر کس واسه خودش کسی داره... من هم میخوام واسه خودم یه دوست خیالی داشته باشم... اسمشم میذارم ژوژمان، اسم خوبیه، نه؟ از این به بعد خاطرات خودم و ژوژمان رو اینجا مینویسم... دیوونه هم خودتی!!!!!!!!!! اینو از آلن یاد گرفتم... پ.ن. اول یه فکری باید بکنم واسه ماجرای آشنایی خودم و ژوژمان، بالاخره من و ژوژمان دوستیم، باید یه...
-
۹۰۰۱۰۹
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 21:29
ای بابا، خرید هم دیگه لذت نداره، وقتی سایز شلوارت هی میره بالا، هی میره بالا، هی میره بالا... بابا جون من، یکی کوره، یکی کچله، یکی دماغش عین خرطوم فیله، یکی لکنت داره، خوب من هم چاقم، مگه چیه؟؟ هان؟ هان؟؟ هان؟؟؟ فقط از خدامه سریعتر این تعطیلات نکبت تموم بشه، باز برم باشگاه... لااقل یه کم احساس گناهم کم میشه، میگم کاری...
-
۹۰۰۱۰۸
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 09:29
گاهی چیزی را میدانی اما تا وقتی کسی برایت نگویدش، انگار که نمیدانی... مثلاً تفاوت میان مقبولیت و محبوبیت؛ اینکه محبوبیت همان مقبولیت نیست خیلی مهم است... ما کسانی را دوست داریم ولی قبولشان نداریم. مثلاً من پدر و مادرم را دوست دارم اما فاصله زیاد بینمان را نمیتوانم نادیده بگیرم... اما اگر کسی را قبول داشته باشیم، حتماً...
-
۹۰۰۱۰۷
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 13:50
به سلامتی هفت روز از سال نو گذشت... یه هفته دیگه باید بریم سر کارررررررررررررر، هی هی... هم خوشحالم هم ناراحتم. خوشحالم که از این قفس خوشگل درمیام، ناراحتم که باز هم کار و کار و کار... کارتابلم روز آخر پر پر بود، با خودم گفتم روز اول برگردم وقت سرخاروندن هم ندارم... هییییییییییی دلم یه آه...
-
۹۰۰۱۰۶
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 20:25
بذار بی تعارف بگم، نه اون وحشیه و نه من سنگدل و خونخوار... ما هر دو عاقلیم، حالا گیرم که اون فعلاً عاشقه... یه روزی این لحظه ها واسش میشه خاطره، اونوقت تو دلش از من تشکر میکنه که به این احساساتش روی خوش نشون ندادم و دستی دستی جفتمون رو بدبخت نکردم! نباید عقل دور اندیش رو دور انداخت، چون اون دور دورا منتظر وایمیایسته و...
-
۹۰۰۱۰۵
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 11:08
هر چی میکشم از دست تو میکشم گل من گلی که نمیدونم چرا نمیشه از شرت خلاص شم؟؟؟؟؟؟ پ.ن. تصادف حد و اندازه داره، انطباق مو به مو و خط به خط؟؟؟؟ فکر کرده من خرم؟؟؟؟... پ.ن.2 هر کی اینجا رو میخونه و یواشکی در میره، خره! من که راضی نیستم... پ.ن.3 گل من گلی! وقتی بستمت میفهمن که نباید باعث خودسانسوری من بشن! پ.ن.4 دقت کردید...
-
۹۰۰۱۰۴
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 23:01
مهم اینه که تو خیلی راحت نرفتی...خیلی دوست دارم بدونم تو که احساس میکنی دانای کل هستی، درباره ی آرزوهای من چی میدونی و چرا آخرین حرفت این بود که "برس به آرزوهات"؟
-
۹۰۰۱۰۲
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 19:24
چراغ مسنجرمو روشن میذارم که یکی پیدا بشه باهام بچته ولی ظاهراً کسی نیست... یا این که کسی حوصلمو نداره... لعنت به این اینترنت که تنهایی آدمو عین خار میکنه تو چشم خود آدم
-
۹۰۰۱۰۱
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 09:58
نوروز 1390 این پست صرفاً جهت ثبت در تاریخ گذاشته می شود و ارزش دیگری ندارد!
-
۸۹۱۲۲۹
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 10:21
خوب خدا رو شکر روز آخر امسال رو هم دیدیم و توفیقی بود تا پست هم بگذاریم. برای همه آرزوی سعادت و بهروزی در سال جدید دارم. پ.ن. احساس میکنم قرصها خیلی آرومم کرده، شده ام همون سیب زمینی که مامانم دوست داشت!!!
-
۸۹۱۲۲۸
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 06:44
من برگشتم از سفر.... خیلی خوش گذشت! پ.ن. دوست ندارم تو این وبلاگ پسرها مخاطبم باشن، چیکار کنم؟ از خودشون و نظراتشون زده شدم
-
۸۹۱۲۲۱
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 19:49
با زحمت یه چیزی رو به دست میاری.... بعدش کلی زحمت میکشی تا از شر اون چیز راحت بشی... این یعنی تو آدمی! پ.ن. آدمها بخاطر تفاوتهایی که با هم دارند مقصر نیستند. ممنونم از این جمله قشنگ دوستم.
-
۸۹۱۲۲۰
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 12:04
بعضی ها انگار فلسفه خلقتشون به هم زدن آرامش منه! پ.ن. بهار آمد جوانی را پس از پیری ز سر گیرم کنار یار بنشینم، ز عمر خود ثمر گیرم یار؟ گشتم نبود، تو بگرد شاید تو پیداش کنی... پ.ن.2 دکتر میپرسه دوست صمیمی هم داری؟ میگم داشتم، ولی دیگه وقت نداره دوست صمیمی من باشه! پ.ن.3 نه بی تو سکوت، نه بی تو سخن به یاد تو بودم، به یاد...
-
۸۹۱۲۱۹
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 12:56
ایمیلی واسم اومد با عنوان: سوختن در جهان سوم فقط این جمله اش خیلی خوب بود: گاهی میمانی که این جهان سوم است که کیفیت تو را تعیین میکند یا اینکه "تو"جهان سوم را درست میکنی؟
-
۸۹۱۲۱۷
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 19:36
اگر اراده کنی و استقامت داشته باشید، بی شک موفق می شوید. امرسون پ.ن. تا حالا به عطر مریم دقت کرده اید... پر از خاطره است، خاطره ی عروسی، ماه رمضون، روزهای دلچسب.... توصیه میکنم هر وقت ناامید و دلشکسته بودید واسه خودتون یه شاخه مریم بخرید، چون معجزه میکنه!! پ.ن.2 میخوام چند تا شاخه شمعدونی قلمه بزنم بعد از عید بیارم...
-
۸۹۱۲۱۵
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 20:14
واقعاً چیزی خرد کننده تر از بی محلی وجود داره؟؟ پ.ن.1 بخشی از یک دیالوگ نوشتاری: - آیا میدانید وقتی همه چیز را میدانید یا تصور میکنید که میدانید، لذت غافلگیری در برابر پدیدهها را از دست خواهید داد؟ - آیا میدانید که ما نمیدانیم؟ البته که میدانید چرا که خداوند دانش کل کائنات رو یه جا ریخته به حساب شما - فقط این رو...
-
۸۹۱۲۱۴
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 12:54
گلاب به روتون، یکی تو سرویس ما هست که صبح ها به کرات خودش رو راحت میکنی و ما رو ناراحت، فکر کنم بنده خدا مریض باشه.... امروز که به علت یخبندان و تصادفات حدود بیست دقیقه بیشتر توی سرویس بودیم، به معنای واقعی دل و رودمون گره خورد.... پ.ن. صبحی توی اتاقم هم که بودم دلم داشت به هم میخورد، مثل کسی اضطراب امتحان داره... این...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 18:05
گفتم که خدا بخیر کنه... دیروز برای اولین بار از خونه قهر کردم، اونم چه قهری! هیچ کس نفهمید من قهرم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 09:43
اگه خوننده میشدم ، حتماً از این تخته حوضیهاش میشدم و یه آهنگ "بابا حیدر" میخوندم که ملت کیف کنند و کف بزنند عاشق شدم دوباره، درد دلم شد چاره.... بابا حیدر بابا حیدر بابا حیدر پ.ن. به قول یکی از دوستان، "احساس خوشبختی میکنم، خدا خودش به خیر کنه"
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 12:29
هر خاصیتی که ماده مخدر داره، عشق به جنس مخالف هم داره. اولش که میخوای بری سراغش میترسی ازش... بعد که امتحانش میکنی خیلی خوشت میاد، میری تو هپروت، لذت میبری...یه خورده بعدش به خودت میای میبینی تو رو از کار و زندگی انداخته، تصمیم میگیری بذاریش کنه، ولی لامصب گرفتارت کرده.... هی میذاری کنار، دوباره میری سراغش... کم کم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 19:35
امروز اولین عیدی سال جدید رو گرفتم، یه سی دی که توش مثنوی معنوی و دیوان حافظ رو با شعرخوانی گرمارودی و امکانات مختلف دیگه داره... پ.ن.1 دیروز تو نمازخونه باشگاه بعد از نماز ظهر یه عالمه گریه کردم و از خدا یه چیزی رو محکم محکم خواستم، شبش که زیر بارون برمیگشتم با خودم فکر کردم که این موضوع واقعا ارزش اون همه گریه رو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 20:43
چه بارونی میاددددددددددد عاشق اینم که برم زیر تیر چراغ برق و تو نورش قطره های بارون رو ببینم که صاف میاد تو صورتم!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اسفندماه سال 1389 07:52
باید به توصیه دکتر عمل کنم، ولی نمیکنم... چون نمیتونم! آخه چرا توصیه ای میکنید که میدونید کسی نمیتونه بهش عمل کنه؟ هان؟؟ هان؟؟ هان؟؟؟؟ پ.ن.1 اگر اونجوری نمیشد، الان این جوری نبود.... پ.ن.2 - شما انتخابهات درست نبوده و باعث شده اعتماد به نفست رو از دست بدی و افسرده بشی. - من افسرده نشدم، من افسرده بودم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 20:00
حالم خوبه، خدا رو شکر اینو اینجا نوشتم محض تنوع، آخه هر وقت حالم بده میام مینویسم پ.ن.۱ اولش توضیح بدم که از این به بعد روزی یه مطلب بیشتر نمیذارم و هر چی (بهتره بگم هر پرت و پلایی) بخوام بگم تو همون یه دونه مطلب روزانه میگم! حالا همچین توضیح میدم انگار روزی شونصدتا بازدید کننده دارم میخوام سرگردون نشن به هر حال که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 07:54
حتماً دقت کرده اید که وقتی یکی رو دوست داریم هر چی که ازش میفهمیم (ولو یه چیز بی اهمیت) باعث میشه هی از الکی دوست داشتنمون زیاد بشه.... پ.ن. این مطلب ربطی به اول پست نداره، فقط میخواستم از روحانیونی که قدرت ماواءالطبیعه دارند و همین جوری بیکار گذاشتنش عاجزانه تمنا کنم منو به سوسک تبدیل کنن بلکه از این زندگی سگی خلاص...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 20:23
میدونی پست خالی یعنی چی؟ یعنی همون حرفی که واسه نگفتن داری...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 08:41
عوامل تخلیه کننده ی انرژی من در این روزها 1- راننده سرویس کثافت 2- مدیر منابع انسانیمون که اندازه بز نمیفهمه 3- رئیس کارگزینیمون که هیچ نگم بهتره... 4- مدیر خودم که هر چی کار مربوط و نامربوطه میریزه سر من 5- مدیر تضمین کیفیت با اون همه ادعا و اون کارمندهای خنگش 6- رئیس کارشناسی پروژه ها که میخوام بزنم نصفش کنم با اون...