امروز اولین عیدی سال جدید رو گرفتم، یه سی دی که توش مثنوی معنوی و دیوان حافظ رو با شعرخوانی گرمارودی و امکانات مختلف دیگه داره...
پ.ن.1
دیروز تو نمازخونه باشگاه بعد از نماز ظهر یه عالمه گریه کردم و از خدا یه چیزی رو محکم محکم خواستم، شبش که زیر بارون برمیگشتم با خودم فکر کردم که این موضوع واقعا ارزش اون همه گریه رو داشت؟؟ و صبح که نماز میخوندم گفتم خدایا، اون قضیه دیروز رو که یادته، بی زحمت فراموشش کن
پ.ن.2
امروز فهمیدم پسرداییم از اون برگه شفتالوهایی که از شهرستان خریدم دوست داره، یه کم براش ظرف کردم و فرستادم... جزء معدود دفعاتیه که نسبت به پسردایی هام عاطفه نشون میدم... یاد بچگی ها بخیر
پ.ن.3
اینترنت شرکت مالیده شد رفت پی کارش، به جهنم! خدا برکت به ایدیاسال خونه!