کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

اگه خوننده میشدم ، حتماً از این تخته حوضیهاش میشدم و یه آهنگ "بابا حیدر" میخوندم که ملت کیف کنند و کف بزنند


عاشق شدم دوباره، درد دلم شد چاره.... بابا حیدر بابا حیدر بابا حیدر


پ.ن.

به قول یکی از دوستان، "احساس خوشبختی میکنم، خدا خودش به خیر کنه"

نظرات 7 + ارسال نظر
سانی چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ق.ظ http://koochehgard.blogsky.com

آقای ربیعی صبر ایوبو خاوستن میشه براشون بخونی؟

بله چرا که نه؟!
بی تو موندن لحظه جبر منه
صبر ایوب زمان صبر منه
خونه بی تو خونه نیست قبر منه....

سیب چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://sibeleila.persianblog.ir

آخ جون
اونوقت میشد تو سبک جوادجون اون ترانه
« سازمو برمیدارم و کنار چشمه میشینم »
رو برای من بخونی،
میدونم گفتی اگه
ولی حالا بخاطر من یه این دفعه رو بزن

آره جونم، این آهنگ واست میخونم به شرطی که از اون رقصا خوشگلت دریغ نکنی...

خدا میدونه هر دفعه وقتی اونو میبینمش

حرفا میرن ز یاد من حرفا میرن ز یاد من

میشم اسیر اون نگاش اسیر اون قد و بالاش

درنمیاد صدای من در نمیاد صدای من

ساز باوفای من همدم تنهایی من

با تو به عالم میرسه صدای شیدایی من

مهتاب چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ب.ظ http://ghacdak.blogfa.com


با این حالی که داری اهنگ همه چی ارومه رو بخون
ب
لند بخون ماهم فیض ببریم بلکه روح و روانمون اروم بشه

الان حسم فقط آهنگای قر کمریه

عباس چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ب.ظ http://meandmysister.blogsky.com

آبجی از این استعداد ها هم داشتی و به ما نگفتی؟!
حالا کی میخوای خواننده بشی؟ ایشالله؟ البته فکر کنم دیگه نتونی اینجا کار کنی؟ باید فرار میکردی از کشور یا موقعی که راس هرم میمرد یا این نظام از بین میرفت میتونستی خوانندخ بشی. ولی یادت باشه منو هم تو VIP جا بدی.
------------------------------------------
تو همیشه خوشبختی آبجی جونم. حالا فقط دوزش بالا میره

این vip که گفتی چیه؟؟

فرخ پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

رمز خوشبختی یک زن در این است:
زنی باش با عواطف و شور و هیجان و آن را از مردی که دوستش میداری دریغ نکن . . هیچ وقت اطمینان نداشته باش که او با نگاهت و یا حرکات رمانتیک ات تو را حس خواهد کرد . ممکن است از چنان هوشی برخوزدار نباشد . . دستش را بگیر و لمس کن و چنان بکوش تا باور کند به او دل بسته ای . این را به عنوان یک راز با خود نگهدار و از من به یادگار داشته باش/ یقین دارم روزی به دردت میخورد ...
آن روز خوشبختی را با تمام سلولهایت حس میکنی و شاید آن روز من دیگر نباشم تا ببینمت ... تنها برایم یک بار فاتحه ای بخوان تا بدانم که به یادم هستی!

مرسی بابایی... امیدوارم حالا حالا هاااااا زنده باشی

عباس پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ب.ظ http://meandmysister.blogsky.com

سلام به آبجی گلم.
منظورم جایگاه مخصوص بود. بالاخره من داداشتم دیگه. آیا میخوای داداشت بره جای مردم عادی بشینه. حال الان فکر نکن من به قانون برابری و برادی اعتقاد ندارم. ولی گفتم همچین چیزی هم هست.
آبجی چه جوری باشم که منو دوست داشته باشی. چه جوری دوست داری باشم؟

تو هر جور که باشی من دوستت دارم

سیب پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ http://sibeleila.persianblog.ir

نازنازی جونم بخدا گریه ام گرفت
خداشاهده آخرین بار تو یه تاکسی اینو شنیدم و دقیقا همین مصراع هاش رو
آنقدر گریه ام گرفته بود که کم مونده بود صدای فین و فینم دراد
حالا که تو نوشتی هم گریه ام گرفت
خدایی قشنگ گفته
البته البته من حتما و حکما و بدون شرط و قید برای تو که می رقصم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد