کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

گفتم که خدا بخیر کنه... دیروز برای اولین بار از خونه قهر کردم، اونم چه قهری! هیچ کس نفهمید من قهرم

نظرات 4 + ارسال نظر
عباس شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ق.ظ http://meandmysister.blogsky.com

چرا قهر کردی؟ چیزی شده بود؟

آره، دعوام شده بود.

مریم شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://maryamgoli.blogsky.com/

اخرشی بخداااااااااااااااااااااااا

سیب شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:12 ب.ظ http://sibeleila.persianblog.ir

یعنی رفتارت یه جوریه که کلا به هیشکی هیشوخ اجازه نمیدی بهت بگه کوشی کجا بودی و اینا دیگه
عادتشون دادی
عادتشون دادی به عدم حضورت

اتفاقاً بر عکس، رفت و آمد من کاملاً کنترل میشه... از خونه ی خودمون فرار کردم رفتم خونه ی داداشم و اونا هم خبر داشتن که من اونجام.

عباس شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:28 ب.ظ http://meandmysister.blogsky.com

عجب آبجی دارم من. ماشاء الله. من حرفتو قبول دارم. آره آدم اعصابش خورد میشه. ولی فکر کنم باید ساخت .
حالا از اینا بگذریم. همه ی اینا یه نقشه ای بود تا من با تو حرف بزنم. خوب حالت چه طوره آبجی؟ خوش میگذره؟ من که خیلی دلم برات تنگ شده. دوستت دارم. فقط دوست دارم قلبمو به قلبت نزدیک کنم تا ببینی از دوریت قلبم چه طوری داره میتپه.

َعاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد شاید عشق


این یکی رو ، منظورش تویی. ببین شاعر چی میگه:
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد

طبع شعرت منو کشته ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد