کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

مرز پر گه‌عن

اگه قرار بود نام ایران هم یه چیزی مثل ترکمنستان و تاجیکستان باشه، باید میذاشتنش کُسکِشستان

یعنی به هر قوم و نژاد و طایفه‌ای که داخل این مرزه نگاه کنی، تعداد کسکشا غلبه داره. هر چی هم کسکش‌تر، ادعای وطن‌دوستیش بیشتر. 

کاش بفهمن این کان ما ظرفیتش تکمیله:))

 همین قبل کرونایی تو هر بیقوله‌ای یه کافه کتاب زده بودن، یه جماعتی هم داشتن تو اینستا و جاهای دیگه ادای کتابخونی و ما کتابخونا خیلی میفهمیم درمیاوردن. اون موج خوابیده، الان با موج جدیدی مواجه هستیم که سعی دارن ثابت کنن کتابخونی ارزشی نداره و شما کتابخونا هیچی نمیفهمین.

موضع من هم کماکان «تو خوبی» باقی مونده.

۰۲۰۵۱۴

به علت حضور سر‌باز‌ان گم و گور شده‌ی اما‌م گم و گور شده، تو ساختمون خودمون تخم نمیکردم بی‌حجاب باشم. امروز با دو تا همسایه خطرناکمون بدون روسری سلام و احوالپرسی کردم. آقاهه متعجب ولی با روی خوش جوابمو داد، خانمه با ترش رویی و مرده‌شور ریختتو ببرن:)) حس اون سوسکه رو داشتم که از توی لیوان عرق خودشو کشید بیرون، رفت جلوی دمپایی وایساد گفت: بیا بزن! بیا بکش! بیا له کن:)))


پ.ن.

برای اولین بار عکس پروفایل تلگرامم هم بی حجاب گذاشتم.  دیگه حتماً همه تو خیابون دیده‌ن و فهمیده‌ن من حجاب ندارم. مراعات بسه. گور بابای هر کی خوشش نمیاد.

با من دوست میشی؟ نه؟! چه بهتر

بچه‌ها رو که میبرم استخر، مامانها منتظر میشن تا کلاس تموم بشه. بعضیاشون همدیگرو میشناسن، بعضیام دارن آشنا میشن. من هم امروز داشتم سعی می‌کردم خودمو زور چپون کنم تو جمعشون، تا اینکه صحبت به اونجا رسید که همگی تایید کردن که جن وجود داره چون تو قران هم گفته شده. یکی میگفت ویلای خاله‌م جن داره و ترسناکه، خاله‌ش که همونجا بود میگفت من چیزی ندیده‌م چون اعتقاد ندارم ولی هر کی اعتقاد داشته باشه میبینه. یکی دیگه میگفت جن هم مخلوق خداست و کاری با ما نداره و از همه حیوونا و موجودات دیگه ترسناکتر آدمیزاده (که اینو باهاش موافقم فقط حیف که تو قاب گوشیش دلار گذاشته بود) یکی دیگه‌شون میگفت دعا رو با سنجاق قفلی بزنید به لباستون و دیگه غمتون نباشه. یکی هم میگفت جن اگه سر به سرت میذاره یعنی باهات حال کرده میخواد دوستت باشه و خیلی هم میتونه کمکت کنه. یکی دیگه میگفت تو که جن میبینی حتما همزاد داری. از همه عجیبتر اونی بود که گفت یه دوستش میلیون میلیون پول خرج میکنه که راه ارتباط با جن‌ها رو یاد بگیره تا بعدش از این راه پول دربیاره!

بله دوستان، اینم از تلاش جدیدم واسه دوستیابی:))

مرد خوبم منو بشناس، قبل از اینکه دقم بدی

میگم آخرای شهریور بریم ولایت بابام، یه سری بهشون بزنیم.

میگه چرا برای تاسوعا و عاشورا نمیری؟

آخه مرد، منِ کافر که تا دسته در اسلام و مسلمین فرو کرده‌م، تاسوعا و عاشورا در دارالعباده چه گهی دارم بخورم؟!؟!

همین که عوارضی تهرانو رد میکنی، سر راهت بیلبوردهایی ظاهر میشه که طرف کسب و کار/فروشگاهش رو با چاپ عکس سوپرسایز خودش تبلیغ کرده؛ مثلا یه مرد نیمه تاس با لبخند پت و پهن و مصنوعی ایستاده جلوی یه سینک ظرفشویی، یه ماگ قرمز هم  جوری دستش گرفته که ببینید روش سه تا حرف بزرگ سفید انگلیسی نوشته که برند شیرآلاته، اون زیر هم خیلی ریز آدرس فروشگاهشو نوشته. بدتر از اون یه مشاور املاک با کاکل دهه هفتادی، یه عکس نیمرخِ مایل به سه بر خودش رو به همراه یه سری عکس ساختمون که بچه‌ش از نت دانلود کرده، داده دست خواهرزاده‌ش که تازه از اینستاگرام فتوشاپ یادگرفته، اونم عکس دایی رو در هاله‌ای از نور چپونده روی کلاژی از عکس ساختمونا، سپس محصول رو با کیفیت منفی ۶۰ در ابعاد ۱.۵ در ۳متر چاپ و هواش کردن. نه تنها تو جاده که داخل شهرهای غیر از تهران سر هر پیچ و میدانی ممکنه همچین چیزی ببینید؛ در حدی که اصلا هیچ عکس مرتبطی هم داخلش وجود نداره، فقط حاج رضا با یه من پشم و ریش و بازی بیش از حد نیش و پیشبند چرک دراز و دندونای کدر ناتراز وایساده کنار آدرس مغازه شیرینی فروشیش و دیدن خنده ایشون با روانت کاری میکنه که بابت همه شکرهای وارد شده به بدنت شرمنده بشی و به یاد یونیت دندانپزشکی لرزه بر اندام های خصوصی و عمومیت بیافته. 


 حالا اگه ما بگیم «این عکسا چیه؟ تو رو خدا این شهرستانی بازیا  رو درنیارین» تهرانیای خود عن خاص پندار محسوب میشیم:))

حتی وقتی می خندیم- فریبا وفی

از عنوانش خیلی خوشم اومد، با شوق رفتم سراغش ولی داستانهاش ضعیف، بیخود و در حد چرکنویسهای یک نویسنده متوسط بود. 

اصلا رغبت نکردم تا ته بخونمش

در قحطی نویسنده درست و درمون و در بلای سا‌نسور، باید هم همچین چیزی چاپ بشه، مخصوصا که نویسنده زنه و چاپ اثرش ژست فمینیستی هم داره. «رویای تبت» خیلی بهتر بود. 

۰۱۱۰۱۴

شما بیا گروه کلاس بچه‌های من رو در شاد ببین، بیا حرفها و رفتارهای مادران رو ملاحظه کن، ببین چطور واسه معلم دم تکون میدن و دورویی میکنن؛ بعد میفهمی که همین حکومت آخو‌ندهای کون به سگ داده از سر این جماعت کوته‌بین خایه‌مال زیاده. دارک این زندگی ماست وسط یه مشت گوزکله‌ی بی‌مقدار. 

اینجوریاس

طرفای ما یه مثل قدیمی هست که میگه »سگ بومی، بِه از آخونـد غریبه»

شاید فکر کنید این یه جور توهینه به ساحت آخونـد، ولی سخت در اشتباهید؛ اتفاقاً میخواد بگه آخونـد خیلی خوب و عزیز و محترمه، اما با همه خوبی و عزتش وقتی پای انتخاب بین خودی و غریبه باشه در کمال احترام ما  سگ خودمونو به اون ترجیح میدیم. پارادوکس عجیبی در این مثل هست که شناخت عمیقی از فرهنگ دهاتیهای مناطق مرکزی ایران میده. 

010907

 یه شال مشکی انداختم روی سر و بازوهام، یقه لباس مشکیم بسته بود و شلوار بلند مشکی هم پام بود. شوهرم فرمودن کجا با این قیافه؟ عرض کردم چشه مگه؟ زن زندگی آزادی:)) میرم پارکینگ کیف بچه رو ازماشین بیارم. فرمودن نمیخواد تو بری، خودم میرم. بله دوستان، مرد میهن کیرم تو مغز معیوب:|