کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

ترس با ت بزرگ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شیخ بهایی میفرماید: 

بی پا و سر کردی مرا

بی خواب و خور کردی مرا

قافیه شدن _ور با _َر در شعر  از سوی آدمهایی که اهل شعرند قاعده ای شناخته شده است و این موضوع دیگر برایشان طبیعی شده،اما از نظر آدمهایی که نمیدانندش بی معنی است. البته که مهم هم نیست، هست؟ قاعده های اینجوری زیاد است، مخصوصا بین دوستهای قدیمی. دلم از آن دوستی های قدیمی میخواهد که پر از این جور چیزهای شناخته شده غیر مهم است. 

001222

تو این عمر دو روزه، همه یه جوری سختی و بدبختی باید بکشن. ولی اون بدبختی که من دلم نمیخواد گرفتارش بشم  بلاتکلیفیه. من باید همیشه بدونم چرا دارم یه کار میکنم و قدم بعدیم چیه. حتی اگه مجبور باشم که هیزم بریزم تو آتیش جهنم خودم، باید بدونم چرا، چطور و چقدرباید به این کارم ادامه بدم. باید یه برآوردی از آخر همه چیز داشته باشم.  به نظرم بدبختتر از آدم بلاتکلیف وجود نداره. 

0001218

بارها و بارها و بارها به این فکر کرده م که اگه الان غارنشین بودم؟ یعنی اگه تمدن نبود؟ ااگه من سه هزار سال زودتر به دنیا میومدم؟ اصلا زنده میموندم؟ فکر نکنم. اگه یه زن 36 ساله با دو تا بچه به دور از هر تمدنی بودم، دغدغه م چی بود؟ چی میخواستم غیر از غذا و سرپناه؟ واقعا لازمه الان به چیزی غیر از اینها فکر کنیم؟  واقعا بشر  اونقدری که خودش فکر میکنه، اهمیت داره؟اصلا اشکال زندگی حیوانی چیه؟ تمدن واقعا  ارزش داره؟ بشریت تافته جدابافته خلقته؟اصلا جهان مخلوق کسی یا اراده ای است؟  مغز بزرگتر از سایر جاندارن، انگشتهایی که مهارت انجام کارهای ظریف دارن، چشمهایی که سفیدن با مردمک سیاه که گردششون در حدقه میتونه پیام رو منتقل کنه و ده ها ویژگی دیگه؛ بله بشر حیوان بی نظیریه و همین باعث میشه موهاموتش رو جدی بگیره، رنجهاش رو جدی بگیره و براشون دنبال معنا باشه. 


توی خنکی صبح اسفند، از وسط ماشینهای گیرکرده تو ترافیک رد میشم، به درختهای جوونه زده نگاه میکنم، هوای بهاری رو میکشم تو ریه م، به این فکر میکنم که این هوا جان منو تازه میکنه، هر چقدر که افسرده باشم، باز هم میتونم از این هوا لذت ببرم. شاید افسردگیم از همینه که محرومم از هوا، از درخت، از آسمون. بارها و بارها و بارها به این فکر کرده م که بهتره برگردم به غار....

هر جایی این ماجرا استاپ بشه من دیگه راضیم

وقتی کامپیوتر را ری استارت میکنم

وقتی پنجره را باز میکنم که بوی پیازداغ نپیچد

وقتی وزنم را -وزن زیادم را- از پله برقی خاموش پل هوایی بالا میکشم

وقتی ۵۰۰ تومان را ضربدر ۲۰ تا لواش میکنم و یک صفر اضافه میکنم و کارت میکشم

وقتی فیلترشکن را خاموش میکنم

وقتی اخبار جنگ و کرونا را میخوانم

وقتی در گروه خانوادگی‌مان ختم قرآن پخش میشود (و همیشه اولین داوطلب جزء سی را برمیدارد)

وقتی کوسن را از چهار طرف فشار میدهم که کمی باد کند

توی مغزم صدها نامجو، کراوات زده اما نزار، یک صدا میخوانند:

من حال ادامه دادن ندارم

صادقانه 

یعنی به زور دارم ادامه میدم...


001216

فعلا  دارم خودم رو با ترانه لیلا خانوم سیما بینا خفه میکنم. اصلا هم نمیفهمم چرا، ولی دلم میخواد این آهنگ رو بریزم تو سرم وصل کنم به خودم تا مستقیم بریزه تو خونم. هر چند وقت یه بار روی یه آهنگ اینجوری قفلی میزنم. آهنگ سری قبل ساری گلین بود، به قاعده سه تا بشکه اشک ریختم با اون آهنگ. هنوزم تو گوشیم هیجده نسخه از ساری گلین رو دارم:)) حالام ورد زبونم شده این:

دلم میخواد که دلسوزم تو باشی لیلا خانوم

چراغ و شمع و پیه سوزم تو باشی لیلا خانوم

دلم میخواد که در شبهای مهتا ب لیلا خانوم

همون ماه دل افروزم تو باشی لیلا خانوم جان

لیلا

لیلا

لیلا...

روان درمانی اگزیستانسیال-اروین یالوم-۱

روان درمانی اگزیستانسیال مرا به آنجا رسانده که من هم از مرگ میترسم و آنقدر میترسم که میخواهم زودتر فرا برسد و از من بگذرد. مثل امتحانهای شفاهی که همیشه داوطلب بودم اولین نفر امتحانم را بدهم، فقط بخاطر رها شدن از اضطراب. 

۰۰۱۲۱۰

تو پست قبلی ده تا سرفصل نوشتم که این آخر سالی فکرم رو مشغول کرده نوشتم. بعضیاشون واقعا بی اهمیت بودن همین که نوشتمشون تموم شدن ولی برای بعضیاشون باید اقدام عملی بکنم. از همه ثقیلتر دکوراسیون خونه است. واقعا احتیاج دارم پول خرج کنم. نه که پول کافی نداشته باشم، دارم ولی دو تا مسئله وجود داره:. 

۱.دوست دارم پولم رو بهینه خرج کنم، هم زیبا بخرم و هم به صرفه و  این بهینه خرج کردن یعنی باید بری حسابی بگردی و چند جا رو ببینی،من هم  وقت و انرژی بذاری ندارم. بچه‌ها رو هم باید مدیریت کنم، کسی نیست کمکم کنه. 


۲. این مرد یه جور اسکوروچ‌طوری برخورد میکنه که آدم از خرج کردن حس گناه بگیره. 


ولی خب وقتشه هیولا بیدار بشه. 

قبل از اینکه دیوانه بشم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.