هر کس بهتر بشناسدت، بهتر راه آزردنت رو بلد میشه.
اگر خواستی شعری جاودان بسرایی
از تنهایی بگو
از این جاودان احساس بشری
و از خیال سیال ترسیدهای
که درتنگنای تاریک غارها
خدا را خلق کرد که تنها نباشد.
جادوی زمان هر روز قدرتش رو بیشتر بهت ثابت میکنه، اتفاقاتی که تو دوره ای از زندگیت خیلی حیاتی به نظر میرسید، زخمهایی که فکر میکردی هیچ وقت از سوزش و خارش نمیافتن، آدمهایی که انگار قرار نبود هیچ وقت از خوابهای بی تعبیرت خارج بشن، همه رو جوری بایگانی میکنه که انگار لحظه به لحظه ش رو تو فیلمی دیدی که خیلی روت اثر گذاشته و اشکت رو دراورده، مدتها فکرتو درگیر کرده اما عاقبت تموم شده و رفته. حالا وقتی یادشون میافتی انگار همه اون ماجراها، روایت آدمهای دیگه ای بوده و تو فقط از دور مشاهده شون کردی. یادشون که میافتی هنوز هم کمی متاثر میشه، اما در حد تاثرت برای جک فیلم تایتانیک که مفتی مفتی غرق شد، در حالی که میتونست روی همون تیکه چوب با رز یه جوری زورچپون جا بشه و نمیره.
۹۹ درصد ویدیوهایی که از بچهها پخش و پربازدید میشه منو منزجر میکنن
این که بچه ای غلط حرف بزنه حریم خصوصیشه و نباید پخش بشه
این که بچه ای حرفهای غلط، خاله زنکی یا یا بزرگتر از سنش بزنه باعث شرم و ننگ اون پدر مادره و باز هم حریم خصوصی اون بچه است
فیلم گرفتن از سُر خوردن و غذای تند و ترش به خورد بچه دادن که کاملا مصداق کودک آزاریه
مردم اصلا درک نمیکنن این بچه آدمه، هر حقی که برای بزرگسال قائلید این بچه هم داره با این تفاوت که بزرگسال میتونه با اراده خودش از حقش بگذره ولی این بچه نمیتونه بگذره و نباید هیچ کدوم از حقوقش نادیده گرفته بشه. کسی حق نداره بچه ها رو مایه سرگرمی، کسب درامد و شهرت بکنه. اینها سواستفاده از بچه است.
به نظرم بهتره به جای teenager بگیم چُسدهساله؛ هم به لحاظ لغوی برگردان خوبیه و هم حق مطلبو ادا میکنه.
گفت: هابیل که تا به حال مرگ کسی رو ندیده بود، چطور میدونست اگه با چوب بکوبه تو سر هابیل، میمیره؟
گفتم: قصه اینجوری نبود، قابیل نمیخواست هابیلو بکشه، فقط عصبانی شد و از فرط عصبانیت به هابیل ضربه زد و تصادفا کشتش.
گفت: پس قابیل اونقدرام بد نبوده بدبخت، چرا اینقدر تقبیحش میکنن و اولین آدم بد تاریخ معرفیش میکنن؟
گفتم: بحث بد و خوب نیست، قصه قصه حسادته، هابیل مزیتهایی داشت، هم ذاتی و هم اکتسابی، قابیل نمیخواست برتری هابیلو بپذیره، نمیتونست باهاش کنار بیاد، حسادتش روی هم انباشته و تبدیل به خشم شد و همین خشم کار دستش داد. میدونی که این قصه ها هم مثل بقیه اسطوره ها کهنالگوئه و میتونه در هر زمان و هر جایی بازتولید بشه.
من واقعا درک نمیکنم چطور یه عده اینقدر با مرگ بیگانهاند، چطور مرگ رو از خودشون دور میبینند و اصلا میل ندارند کلمهای در این رابطه بشنوند. به نظرم مرگ با زندگی آمیخته است، مثل درد، مثل امید، مثل عشق؛ همیشه گوارا نیست اما نمیشه بهش نپرداخت. من همیشه مرگ رو تو چند قدمیم میبینم، در حدی نزدیک که وقتی دارم سبزیجات رو برای فریز بسته بندی میکنم، جوری روشون برچسب میزنم که برای هر کسی غیر از خودم قابل استفاده باشه، (مثلا سبزی دلمه بدون ترخون و مرزه)؛ همیشه فکر میکنم شاید موقع استفاده از این خوراکیها من دیگه تو این دنیا نباشم. فکرش برام نه تلخه و نه حتی غمگینکننده.
این روزا همه سایتها دارن محصولات اراجیفشونو تحت عنوان راز زیبایی پوست سحر قریشی تبلیغ میکنن، ولی من میخوام بدون هیچ چشم داشتی رازشو با شما درمیون بذارم. به راستی علت زیبایی و شادابی تحسینبرانگیز پوست این زن چیست؟ جوابتون یک کلمه است:
کسخلی
کسخل که باشی اعصابت آروم میمونه، پوستت خراب نمیشه.
جدی
آدما شبیه پیازن، هر لایه رو که رد کنی یه لایه دیگه زیرش هست. بستگی داره چقدر طاقت اشک ریختن داشته باشی.