کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

این خلافکارای تو فیلما (و بعضاً تو واقعیت) خیلی فیلسوفن.... در یه حدی از نبوغ.... من خودم معتاد عرقخور پدرسوخته دیده م که یه جماعتی سخنان حکیمانه ش رو واسه هم نقل میکنن، واقعا هم حکیمانه است.

به نظر من یه بیماری، شاید هم یه تیپ شخصیتی وجود داره که روانشناسها بهش نپرداخته اند. من اسمشو میذارم دو/چند شخصیتی خودآگاه.... چیزی که غالب آدمهای مجازی دچارشن.

ای نرهایی که ناز کشیدن نمیدانید

خودتان  با زبان خوش بروید بمیرید

ای برادر تو همه اندیشه نیستی!

تقابلم با تعالیم اخلاقی-مذهبی، زمانی شروع شد که آرامشی رو که وعده داده شده بود، به دست نیاوردم... و بعد فهمیدم آرامش روح از آسایش جسم جدا نیست.

حکایت دخترها و عادات ماهانه، حکایت کوهان شتر تو باغ وحشه

من محجبم، چرا؟

من کتاب مسئله حجاب رو خوندم، وقتی نوجوان بودم. بخشی از کلامش خطاب به زن این بود که تو خیلی ارزشمندی به شرطی که تو دست و پا نیافتی، پس اگه میخوای خواسته بشی، خودتو بپوشون. خب اون موقع ما خیلی هم خوشمون اومد، کدوم خری از خواسته شدن بدش میاد؟

الان تو این سن دارم به این فکر میکنم چی رو بخواد؟ اون چیزی که مخفیه و نمیبینه؟ یعنی جسمم؟ خب این الان خیلی جالبه از نظر ایشون؟

میخوام صد سال سیاه نخوان!

به یه چیزی اعتقاد دارم، اونم اینه که تو اجتماع، چه زن و چه مرد، اگه ساده و پیراسته باشن، خیلی بهتر از اینه که زلم زینبو باشن و جلب توجه کنن... خو چه کاریه آدم تو زندگی روزمره ش خودشو درگیر کششهای جنسی کنه؟ برای همین بدم میاد از اونایی که وقتی میرن سر کاریا دانشگاه، سه ساعت جلوی میز توالت وایمیاستند.

تو همون کتاب مسئله حجاب یه حرف خوبی هم زده شده، اونم اینه که زن اگه خودشو بپوشونه، یه پیامی برای مخاطبش داره، و اون اینه که منو بدون جاذبه جنسیم بخواه