جادوی زمان هر روز قدرتش رو بیشتر بهت ثابت میکنه، اتفاقاتی که تو دوره ای از زندگیت خیلی حیاتی به نظر میرسید، زخمهایی که فکر میکردی هیچ وقت از سوزش و خارش نمیافتن، آدمهایی که انگار قرار نبود هیچ وقت از خوابهای بی تعبیرت خارج بشن، همه رو جوری بایگانی میکنه که انگار لحظه به لحظه ش رو تو فیلمی دیدی که خیلی روت اثر گذاشته و اشکت رو دراورده، مدتها فکرتو درگیر کرده اما عاقبت تموم شده و رفته. حالا وقتی یادشون میافتی انگار همه اون ماجراها، روایت آدمهای دیگه ای بوده و تو فقط از دور مشاهده شون کردی. یادشون که میافتی هنوز هم کمی متاثر میشه، اما در حد تاثرت برای جک فیلم تایتانیک که مفتی مفتی غرق شد، در حالی که میتونست روی همون تیکه چوب با رز یه جوری زورچپون جا بشه و نمیره.