کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

من همانم


 بیوه ای کولی 


که جایی در این شهر ندارد


کودک درونش را بغل زده 


و با گامهایی بی آهنگ


از این محله به آن گذر 


و از این کوچه به آن خیابان میرود.

پیشکش بابا

نام زیبایم را تو انتخاب کردی
تو بودی که خواستی من باشم
زنده ماندن من-زنگوله تابوت، برایت مهمتر از حرف و حدیثهای مردم بود
من پای تابوت تو زنگوله نمیشوم بابا
خاکستر میشوم
خاک میشوم
هیچ میشوم


اگر خواستی بروی، قبلش به همه بگو که دیگر مرا به نامم نخوانند
بگو مرا اندوه بنامند
حزن
غم
هر چه تو دوست داری
من به سلیقه تو ایمان دارم.

وقتی بارون میگیره و تو سریع زنگ میزنی واسش آژانس میگیری، یعنی به تخمم که سهراب گفت: زیر باران باید با زن خوابید!

عقلتون رو دست شاعر جماعت ندید، چرا؟

 خو واسه اینکه یکیشون میاد میگه: 

چترها را باید بست، زیر باران باید رفت 

اون یکی درمیاد میگه: بیا زیر چتر من، تا بارون خیست نکنه 

خو اگه آدم بخواد بین این دو تا اجماع برقرار کنه، زیر بارون حل شده رفته پی کارش... بعله.

محض احترام به سکوت، 


قلم میزنم؛ 


و واژه ها خود به خود میسرند روی کاغذ؛ 


و مردم گمان میکنند این منم 


که میسرایمشان

شاعر ایضاً در فرازی دیگر میفرماید:

امشب آسمون پر از ستاره است
امشب دل من تیکه و پاره است

و در اینجا مراد از تیکه و پاره اینه که خیلی خوش و شنگوله و احتمالاً تگری هم زده باشه. و به طرز جالبی شاهد استفاده از صنعت ادبی پارادوکس هستیم!

یک زمانی هم تحت تأثیر هزینه های ازدواج و زندگی مشترک، یک دو بیتی از خودم درکرده بودم:
پس چه شد شهزاده و اسب سپید؟
عشق آبی فام و سبزی امید؟
دوستت دارم ولی با من بگو
میشود این عشق را با نان جوید؟


فکر کنم اون موقع هجده سالم بود، شایدم کمتر...

در درون من فیلی است، 


متنفر از هر چیز که هندوستان را بیادش بیاورد

با نوای جوادیساری خوانده شود:

اگه عشق همینه، اگه زندگی اینه، دل من میخواد به هردوشون برینه

با نوای داریوش خوانده شود:

برینید، برینید.... بر این عشق برینید