کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

حتماً دقت کرده اید که وقتی یکی رو دوست داریم هر چی که ازش میفهمیم (ولو یه چیز بی اهمیت) باعث میشه هی از الکی دوست داشتنمون زیاد بشه....



پ.ن.

این مطلب ربطی به اول پست نداره، فقط میخواستم از روحانیونی که قدرت ماواءالطبیعه دارند و همین جوری بیکار گذاشتنش عاجزانه تمنا کنم منو به سوسک تبدیل کنن بلکه از این زندگی سگی خلاص شم....

عوامل تخلیه کننده ی انرژی من در این روزها

1- راننده سرویس کثافت

2- مدیر منابع انسانیمون که اندازه بز نمیفهمه

3- رئیس کارگزینیمون که هیچ نگم بهتره...

4- مدیر خودم که هر چی کار مربوط و نامربوطه میریزه سر من

5- مدیر تضمین کیفیت با اون همه ادعا و اون کارمندهای خنگش

6- رئیس کارشناسی پروژه ها که میخوام بزنم نصفش کنم با اون همه ادعا و مزخرفگویی هاش!

7- تنهایی خودم در کنار ولنتاین گرفتن ملت!

8- قولی که باید پاش وایسم و داره ذره ذره آبم میکنه...

9- حضور ننه و خستگی مامان


خدایا، من و تو که این حرفا رو با هم نداریم... آخه تو شندرغاز انرژی به من دادی، این همه گرگ رو هم به جون من انداختی... یکاره بگو میخواستی لت و پارم کنی دیگه!


میخوام رها باشم...

دارم یه مطلبی رو که مدتها پیش دانلود کرده بودم میخونم... چقدر فهمیدنش سخته، من هم که خسته ام... توانم روز به روز کمتر میشه، چه کار کنم؟ نکنه دچار پیری زودرس شدم و خودم خبر ندارم بدتر از همه اینه که روزمرگی جون به لبم رسونده....


پ.ن.

احساس میکنم باید فیلم آهنگ برنادت رو ببینم... یا خانه ی سبز، اون قسمتش که رضا (خسرو شکیبایی) تومور مغزی داشت... به زار زار گریه نیازمندم....

و خداوند ولنتاین را آفرید....


خدایا همه ما فکر میکنیم که فهمیدیم که راه درست کدومه، تو چی فکر میکنی؟ خیلی از ما هم متناقض فکر میکنیم، پس احتمالاً یا هممون اشتباه میکنیم یا فقط بعضی هامون درست فکر میکنن و بقیمون اشتباه میکنیم... کاش تکلیف ما رو روشن میکردی که بالاخره کدوممون فهمیدیم و کدوممون فقط فکر میکنیم که فهمیدیم...

وقتی نتونی حرفی که میخوای رو بزنی احساس میکنی که لالی، ولو مشهور به سخنوری باشی!

نفرت انگیزترین واژه دنیا اینه: دستکاری



دوست ندارم شخصیتم دست کاری بشه! خوب یا بد شخصیتم بخودم مربوطه!

اگه لال باشی و به ضایع شدن حقت اعتراض نکنی انسان خوب و سازگاری هستی ولی اگه ساز مخالف بزنی و دائماً دنبال حقت باشی همه باهات لج میشن... درسته که من خلق و خوم تنده، درسته که میشه از راه های بهتری وارد بشم ولی آخه یکی به من بگه راه بهتر چیه؟؟ همه به من خفه شدن رو پیشنهاد میکنن... من خفه نمیشم! خفه نمیشم!! خفه نمیشم!!! بذار بگن طاغی، بگن سرکش، بگن بی آبرو... بذار هر چی دوست دارن بگن! امروز یه آدم لات عوضی که اسم خودشون میذاره فرهنگی تو یه نامه در اعتراض به اعتراض من گفته که من با حالت مردانه و لاتی باهاش حرف زدم!!! معلومه که کارم مردانه بود، ولی نه توی جامعه ای که مرداش فقط به فلانشون مینازن و از مردونگی همونو دارن و همه هم و غمشون اینه که همونشون درست کار نکنه!!! مرد واقعی منم که وایمیاستم و حرفمو میزنم... بذار بهم بگن لات، بذار بگن بی آبرو، بذار هر چی که دوست دارن بگن!!! نمیذارم حقمو بخورید!!!!!!!!!!! کثافتا!!!!!!!!!!!!

من طاغی و سرکشم


و بخودم افتخار میکنم