اون همه تعریفی که از احمد محمود خوانده بودم و اینکه همسایه ها بهترین کارشه؛ شاید انتظارم رو زیادی بالا برده بود. بخشهایی از کتاب بیشتر از آنکه داستان و روایت باشد، مانیفست کمینیستهای دهه بیست و شرح تلاشهاشونه که برای من که دل خوشی از چپها ندارم چندان خوشایند نبود. خالد -راوی اول شخص نوجوانیه که سرنوشت و زندگی فقیرانه اش با همسایه هاش گره خورده؛ آدمهایی از طبقه خودش اما نه از جنس خودش. قصه های تلخ این آدمها با جسارت و بی پردگی خاصی روایت میشه که در زمان خودش نوآورانه و ستودنی بوده. همسایه ها آدمهایی خاکستری هستند که فقر رنگشون رو پرونده و نم دیوارهاشون دیواره ی حیاتشون رو پوسونده و انگار قرار نیست هیچ کس و هیچ اتفاقی -حتی ملی شدن نفت اونا رو از بدبختی نجات بده.
به آدم نانجیب باید بابت نجابت خودت هم پاسخگو باشی.
یادم نمیاد آخرین بار کی از مصاحبت کسی حظ بردم. یادم نمیاد آخرین بار کی با حسرت از دوستی جدا شدم، ایستگاه اتوبوس رو رد کردم و تا ایستگاه بعد قدم زدم تا تو خلوتی پیاده رو به حرفاش فکر کنم. در همه عمرم تنها تر از حالا نبوده ام. تنهاییم به چشمم چاه عمیق و تاریکیه که امیدی نیست ازش خلاص بشم؛ خو گرفته ام به نم و سرماش و منتظر طناب نجات نیستم. شاید این حس حقمه، شاید هم سهمم.
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانیم
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی طوفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن،حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها...به کجا می کشی ام خوب من؟!
ها...نکشانی به پشیمانی ام!
محمد علی بهمنی
بنظرم صِکص و صِکصی بودن یه زن اونقدر مهم هست که در حد توانش برای لباس زیر فانتزی خرج بکنه، اما آخه پنج برابر پول میدید واسه خریدن یه شورت نایلونی که روش عکس برهنه یه زن دیگه است؟ چقدر درکتون نمیکنم! یعنی خودتون دوست دارید اینو جلوی مردتون بپوشید؟ اون دوست داره؟ فاز تری سام برمی دارید؟ یا چی؟!