کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

سالهاست تشنه یک صحبت طولانیم


یادم نمیاد آخرین بار کی از مصاحبت کسی حظ بردم. یادم نمیاد آخرین بار کی با حسرت از دوستی جدا شدم، ایستگاه اتوبوس رو رد کردم و تا ایستگاه بعد قدم زدم تا تو خلوتی پیاده رو به حرفاش فکر کنم. در همه عمرم تنها تر از حالا نبوده ام. تنهاییم به چشمم چاه عمیق و تاریکیه که امیدی نیست ازش خلاص بشم؛ خو گرفته ام به نم و سرماش و منتظر طناب نجات نیستم. شاید این حس حقمه، شاید هم سهمم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد