کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

خاله این زیپ دامن منو ببند، جای دیگه رو هم نیگا نکن!


آخه پدرسوخته!!! مگه من دیپلماتم؟ شیطونه میگه یه گاز از اون ک..نش بگیرم که آدم بشه!!!

روی صحبتم با اونائیه که مسخره میکنن!

اگه یه دختری دوست داره ابروها و سیبیلش رو بر نداره، به هر دلیلی، به شما چه ربطی داره؟

به مناسبت روز زن

- ما که دختریم، شما که خانومید امروز باید شیرینی بدید!
- ما همونی شیرینی که به شوهرمون دادیم بسه!

حسب حال

آدم وقتی افسرده است، به دیگران اهمیت نمیده.... تا جایی که راحت بهشون توهین میکنه.

از ما گفتن بود

برای آدمی که فروید زده است، از عشق افلاطونی حرف نزنید، فقط خودتونو چس کرده اید!!

دیروز لنگ ظهر که خوش خوشک میرفتم خونه خواهرم، توی راه به هر درخت توتی که رسیدم، امونش ندادم... ! البت بیشترشون بی مزه بودن، ولی خوب همون آویزون شدن از درخت کیف داره.

سهراب بخوری !

در گلستانه چه بوی خفنی می آید.

سرانجام

بعد که استاد شدم، یکی از این دانشجوهای سوئدی چشم آبی عاشخم میشه، من هم بهش میگم پسر جون، تو جای پسر منی... میتونیم یه دوست خوب واسه هم باشیم، ولی فکر ازدواجو از سرت بیرون کن... بعد اونم شکست عخشی میخوره میره خودشو میاندازه تو دریا غرق میشه. بعد قصه عخشش میشه تیتر روزنامه های استکهلم... بعد من افسردگی میگیرم....
اه اصلندش نخواستم ادامه تحصیل بدم

اهل دل که باشی....

بعد استاد که شدم تو آپسالا، هر ماه میشینیم با دانشجوها فیلم مادر علی حاتمی رو نگاه میکنم، من هم با اون دیالوگ اکبر عبدی زار میزنم.... !

در این حد!

بعد یکی از فانتزیام اینه که دکترای ادبیات بگیرم، برم دانشگاه آپسالا (تو سوئد) استاد بشم، بعد بچه ها حال کنن که با یه استاد نیتیو درس دارن!