کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

سرانجام

بعد که استاد شدم، یکی از این دانشجوهای سوئدی چشم آبی عاشخم میشه، من هم بهش میگم پسر جون، تو جای پسر منی... میتونیم یه دوست خوب واسه هم باشیم، ولی فکر ازدواجو از سرت بیرون کن... بعد اونم شکست عخشی میخوره میره خودشو میاندازه تو دریا غرق میشه. بعد قصه عخشش میشه تیتر روزنامه های استکهلم... بعد من افسردگی میگیرم....
اه اصلندش نخواستم ادامه تحصیل بدم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد