یکی واسه کودک درون لالایی بگه، شاید بخوابه. خسته شدم از بازیگوشی هاش!!!!
دیشب یه لایه ی ضخیم از سد بین خودم و مادرم برداشتم.فکر میکردم خیلی سخت باشه، ولی تا اینجاش که خوب پیش رفته، خدا رو شکر. خدایا شکرت که اینقدر منطقی برخورد کرد!!!!!!!!!!!!!!
پ.ن.
دو تا گلدون شمعدونی کاشتم واسه پشت پنجره اتاقم تو شرکت
پ.ن.2
همه میگن که خیلی آروم شده ام... خدا رو شکر!
باید درونیاتم رو آماده ی یک شروع تازه کنم. تصمیم سختیه، خیلی سخت... با این بی حوصلگی من به نظر محال میرسه!!
پ.ن.
احتیاج دارم که یه کسی یه جایی به من احتیاج داشته باشه...