کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

غمگینم
مثل سروی که دلش میوه میخواهد، نه آزادگی.

غمگینم
مثل الواری که میخواست تخته سیاه شود، اما دسته تبر شد.

غمگینم
مثل هیزمی که نمیخواست تر باشد.

غمگینم
مثل سحر که نامش را دوست نداشت، چون کوتاه بود.

غمگینم
مثل آرایشگری که پیر شده است.

غمگینم
مثل موهای پشت لب دختران که هیچ کس دوستشان ندارد.

غمگینم
مثل ترکه های انار که دوست دارند ببوسند، اما میسوزانند.

غمگینم
مثل پسته هایی که به زور ضربه میخندند.

غمگینم
مثل پنیر تبریزی در گلوی تنهایی که شام نخورده است.

غمگینم
مثل عروسی که حجله اش سر کوچه گذاشته شد.