حسن نوشتن در بلاگ اسپات فیلتر شده این است که از نوشتن کلمات ممنوعه واهمه نداری!
به قول فلانی باید برای چون منی نگران شد.
چند خط از وبلاگ یک زن مطلقه را میخوانم و به خودم میگویم: «این آینده توئه، اگه زودتر یه فکری به حال خودت نکنی» دست پروده یک خانواده سنتی، از دست خانواده سنتی به کجا میتواند فرار کند؟ نه آن جرأت و جسارت را دارد که بزند زیر همه چیز و بگذارد و برود؛ نه آنقدر قوی است که بماند و برای تغییر شرایط بجنگد.
بهترین خاطرهام از بدترین خاطرهساز زندگیم، این بود که وقت مریضی حالم را پرسید.
به لبخند پرزیدنت نگاه کنید، آدم حس میکند خوشبختترین مرد دنیاست که دارد به حرفهای معمولی زنش با حداکثر علاقه گوش میدهد. اما چیز دیگری در عکس هست که آدم را به شک میاندازد، چیزی که تا به حال در بیشتر عکسهای دو نفرهشان حس کردهام. زن آنقدرها هم خوشحال نیست، انگار احساس ناامنی میکند. هر چند آدمهایی با این موقعیت میدانند که همیشه در معرض دید دیگران هستند و طبیعی است که ماسک بزنند، اما من دلم نمیخواهد باور کنم لبخند این مرد و نمود خوشبختیاش همه تظاهر است.
پ.ن. زمانی که این مطلب را مینوشتم، از قضیه عکسهای مراسم یادبود آقای ماندلا خبری نداشتم. این عکس را دیروز از سایت یاهو گرفتم و بدون توجه به تیتر خبر مربوط به آن، فقط حسم را بیان کردم. اگر این عکس در واقع (مستقیم یا به کنایه) به آن جنجال خبری ربط داشته و توانسته ذهن بدون پیش فرض مرا به کیفیت رابطه خصوصی این زوج معطوف کند، باید به عکاس آفرین گفت!