قصههایم خاطره و خاطرههایم قصه میشوند.
قصههایم خاطره و خاطرههایم قصه میشوند.
مردی را بهم معرفی کردند که یک بار ازدواج کرده و طلاق گرفته بود. گفتم این موضوع از نظر من اشکالی ندارد، به قول لیلا این آدم شکست خورده ولی در عوض تجربه کسب کرده است و نگاهش به زندگی عمیقتر شده. معرفش نگفت که قصد ازدواج دارد و برای من هم مهم نبود که چه قصدی دارد اما وقتی تماس گرفت معلوم شد که به چیزی غیر از ازدواج فکر نمیکند. قرار اول را غیر رسمی گذاشتم، هر چند میدانستم خانوادهام به سختی چنین چیزی را قبول میکنند. کمی که حرف زدیم گفت تو جوری حرف میزنی انگار تجربه زندگی مشترک داشتهای. با خودم فکر کردم چه خوب که متوجه پختگی من شده است، حتماً در نگاهش ارزشمند شده ام. در نهایت بعد از آن همه صغری کبری چیدن من، میدانی چه شد؟ نتیجه گرفت که من بدبینم و گرخید!!! در عجبم، کسی که یک بار زندگیش نابود شده باز هم حاضر نبود کمی دست به عصاتر راه برود. دنبال یک دختر خوشحال بود که جلسه دوم دست بگذارد تو دستش با هم بروند شهربازی.
mhgh
دوشنبه 23 دیماه سال 1392 ساعت 07:18 ق.ظ
سلام ... در این موارد باید در علل طلاق و جدایی ، دقیق شوی . شخصیت آدمها در طلاق ، به خوبی هویدا میشود . بوالهوسی ، جنون، شکاک بودن ، خساست، خودکامگی و غیره از عوامل طلاق هستند . تنها به مردهایی اعتماد کن که طعم بی وفایی همسر را چشیده و مورد ظلم قرار گرفته اند و به طلاق رضایت داده اند . اینها را نوشتم تا خود را به آسانی معرفی نکنی و رازهایت را برملا نسازی ...
به نظرم علت طلاق این آدم عدم رسیدن به بلوغ عاطفی (هم آقا و هم خانم) بود. خواسته های این مرد در زمان ازدواج اولش بسیار مبهم و سازمان نیافته بود و در زمان ازدواج دوم شفاف اما غیرمنطقی و شاید کودکانه بود.