کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

پیشنهاد میکنم به جای کلمه marketing از کلمه بازارگری استفاده بشه

من یک عن ریاکارم.... خواستم شما در جریان باشید

توضیح: زنگ زدم به طرف، میخوام خداحافظی کنم آخرش میگم التماس دعا در حالی که این حرف از نظرم مسخره است... التماس واسه هر چیزی مسخره است، دعا که دیگه جای خود داره...

یعنی این بازی تحریک حس حسادت دخترها توسط پسرها، کی قدیمی میشه؟ یعنی میشه؟ اگه بشه چی میشه ه ه ه ه

خاطره از دوستی که نمیخواهد نامش فاش شود

 یاد یه سمیناری افتادم که توی اواخر دهه ی 70 برگزار شد... اون وقتها من توی شبکه ی جام جم بودم.  عنوان سمینار هم این بود : برجستگیهای زن مسلمان
یادش به خیر که قشقرقی به پا کرد .. با اینکه مهمانهای خارجی و شخصیتهای مهمی توی سمینار بودند ، با این وجود صداوسیما نتونست به لحاظ خبری اونو پوشش بده  . . . چون واقعا ضایع بود . . جالبه که بعدها دست اندکاران و مقامات بالا هم تایید کردند که اون اقدام یه بلاهت بوده ... 

ای مادر عزیز که جانم فدای تو
ام اس گرفتم بس که به این بناگوش لامصبم فشار اومد واسه اینکه در مقابل همه غرزدنهات لبخند بزنم

من نمیدونم چرا همه پسرا مدعین که پول ندارن ولی شعور دارن... هر کی اومد خواستگاری شعور نداشت، حالا گیرم پول داشت!

اونقدر خوشم میاد خانومی که دخترش از دوازده سالگی دوست پسر داشته، با شنیدن خبر ازدواج پسر همسایه با همدانشگاهی شهرستانیش، لب میگزه...!

اونقدر خوشم میاد که خانواده های سنتی کماکان خودشون رو به خواب میزنن و احساس میکنن که اینطوری میشه این عصر یخبندان رو به سلامتی پشت سر بذارن...

اونقدر خوشم میاد که هنوز آدمهایی هستن که فکر میکنن در چنبره خانواده بودن، اسیب پذیری زنان رو پایین میاره..

اونقدر خوشم میاد که هنوز آدمهایی هستن که فکر میکنن خانواده رو نباید ترک کرد...

بعد میگن تو چرا با ما سفر نمیایی؟؟؟!!!

دیگه کار به جایی رسیده که اعضای خانواده به هم توصیه میکنن که جلو من حرف نزنن، چون ممکنه افکار انحرافیم روشون اثر بذاره!!!

من در صورتی میتوانم خشمم رو فرو برم که کنارش یه مزه ی شیرین باشه. واسه همینه که هر روز چاقتر از دیروز میشم