کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

اسمش علیرضا بود.

یه بار هم اول دبیرستان بودم، به عشق همسایه داییم که یه پسر جوون کفتر باز بود، یه غزلی از خودم دروکردم که مطلعش این بود:
تو که کفتربازی، به خودت مینازی
کفتر دل منو، عاقبت میبازی!

دو کبوتر عاشق

اصلاً یادم نیست این ترکیب از کی توی ذهنم جون گرفته، ولی هنوز هم برای اشاره به زوجها از این ترکیب استفاده میکنم.

پروازرا به خاطر بسپار، کبوتر رفتنی است

این شعرسالهای آخر دبیرستان ورد زبونم بود.



پ.ن. میدونم درستش پرنده رفتنی است، من دوست داشتم بگم کبوتر.

میگن کفترها جزء معدود جانوران تک همسری هستن، یعنی به جفتشون وفادار میمونن و هر سال جفت تازه نمیگیرن.