یه بار هم اول دبیرستان بودم، به عشق همسایه داییم که یه پسر جوون کفتر باز بود، یه غزلی از خودم دروکردم که مطلعش این بود:تو که کفتربازی، به خودت مینازیکفتر دل منو، عاقبت میبازی!