کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

اسمش علیرضا بود.

یه بار هم اول دبیرستان بودم، به عشق همسایه داییم که یه پسر جوون کفتر باز بود، یه غزلی از خودم دروکردم که مطلعش این بود:
تو که کفتربازی، به خودت مینازی
کفتر دل منو، عاقبت میبازی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد