کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

020914

خانمشون حدیث کسا (همون قصه که محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین جمع شدن زیر یه تیکه پارچه و جبرئیل نازل شد که واااااای چه جمع باحالی دارین و گنگتون چقدر بالاست و خدا با شما خیلی حال میکنه و اینا) رو براشون تعریف میکنه، و قبل از ورود هر کدوم از شخصیتهای داستان یه شعر شنگول منگول طور میخونه «تق تق تق، کیه کیه در میزنه» :)) بعد از پایان ماجرا از بچه ها میپرسه از این قصه چه درسی میگیرید؟ بچه هم از من میپرسه مامان از این قصه چه درسی میگیریم؟ من هم فکر میکنم میبینم از نظر من هیچ نکته اخلاقی و درس عبرت طوری در این قصه وجود نداشت، تازه ضد اخلاق هم بود. یعنی چی که همه اعضای خانواده خیاری بخوابن کنار هم و اونقدر بچسبن به هم که زیر یه عبا جا بشن؟! حریم خصوصی چی میشه این وسط؟ البته میدونم منظور سوال معلم چی بود ولی کیرم گیر کرده تو اون منظور بی معناش:)) فلذا در جواب بچه میگم از این قصه یاد میگیریم قبل از اینکه وارد اتاق بشیم در بزنیم. بچه هم همون رو تو وویسش میگه و میفرسته تو گروه کلاس:))

خلاصه اگه وویسمون در اومد و سوژه خنده شد بدونید ما بودیم:))))

نظرات 2 + ارسال نظر
لیمو چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:43 ق.ظ

بالاخره اینم آموزشه بچه یاد میگیره هرجا بره در بزنه. مفید تر هم هست.

وضعیت خوراک فرهنگی مدارس جوریه که انگار مجبوریم از تو فاضلاب ذرت هضم نشده پیدا کنیم.
کوبیدن دست بر پیشانی

یه مرد پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:22 ب.ظ http://Whiteshadow.blogsky.com

جوابتون با مزه بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد