واقعا ایمان چیز عجیبیه
یه پیام نسبتا عرفانی داده تو گروه و آخرش نوشته آدمیزاد موجود عجیبیه، برای هدایتش 124000 پیامبر کافی نبود ولی برای گمراهیش یک شیطان کافیه.
خب از اون خدات نمیپرسی این چه خلقت ریدمانیه که اینقدر راحت منحرف میشه؟
خب از خودت نمیپرسی این 124000 پیامبر رو چرا خدا تو یه بازه زمانی کوتاه و فشرده فرستاد؟ تا جایی که گاهی پیامبران هم عصر هم بوده اند! بشر در 1000 سال اخیر یه دونه پیامبر هم ندیده، خدات چه انتظاری داره؟
به نظرم عجیبترین چیز ایمانه، کلا منطق آدمو خشک میکنه.
پ.ن.
یکی از دخترها اون دراژهای که مغز فندوق داره جدا میکنه برای من
اون یکی دراژه ای که مغز نخودچی داره سوا میکنه برای من
شانس آوردن خدا جای من نبود، وگرنه قربانی هابیلو میپذیرفت و مال قابیلو تف میکرد:))
بعضی آدمها مثل مریضی هستن، مثل ویروسهایی که بقاشون در تضعیف و رنج و درد دیگرانه. وقتی بهت نزدیک میشن هدفشون یه چیزه، اونم از پا انداختن تو. به خودت میای میبینی مبتلا شدی، باید رنج بکشی، درد بکشی تا روحت بالاخره یه جا و یه روز از شر اون دشمن نامرئی خلاص بشه. من الان از اون مریضیا دارم، یکی بهم حرفی زده، ویروس نفرتشو تو من پخش کرده و من حالم بده. کاش با این نفرت نمیرم. کاش باز قلبم قرمز نرمالو بشه، عین او ن کوسنهایی که تو دهه هشتاد مد شده بود.
توی سرم قصه تلخی دارم، مثل همین چند خط.
تو پست قبلی داشتم یکی رو لعن و نفرین میکردم یه فحش جدید تو ذهنم اومد: گُهمَرام
واقعا بعضیا مرامشون بوی گه میده، اول آشنایی یه عالمه جذابیت دارن ولی تا زمانی که باهاشون تعامل نداشته باشی. وقتی بیان تو روزمرهت تازه میبینی ای دل غافل، باید دنبال سیفون بگردی!