مشغول کار هستند کارِگرانِ بیکار
صد عقده ناگشوده چون جعبه توی انبار
توی سرم شلوغ از بحثِ میان افکارهمچون گلادیاتور در صحنه های پیکار
دل خسته ام از عالم، لش کرده رو به دیوار
دل بسته ام به ساقی، هایده روی تکرارسیگار بعد چایی، چایی بعد سیگار
یک دست جام باده، یک دست گیسوی یار
چشمی به تلگرام و گوشی به تیتر اخبارآب از سرم گذشته، انگار هم نه انگار