کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

پر شدم از هر چه در این خانه نیست

داریم به هم عادت میکنیم

دارم به همه چیزش عادت میکنم

دارم یاد میگیرم چطور به حواشی آزار دهنده اش اهمیت ندم

دارم یاد میگیرم چطور بی نیاز باشم

دارم یاد میگیرم نخواستن رو، پس زدن رو، بی خیال و بی تفاوت بودن رو

دارم یاد میگیرم غرق نشدن رو، بی تاب و بی قرار نشدن رو، سخت و سرد بودن رو

یه جورایی خیالم راحت شده که چیزی عوض نمیشه

آرامشم آرامش اون ویلون زنیه که فهمید تایتانیک داره میره زیر آب، اما خودشو تو دست و پا نیانداخت، اونقدر نواخت تا آب به زیر کفشهاش رسید؛ میدونم یه روز من هم به خودم میلرزم و ویولنمو میذارم رو پام، اما الان فقط میتونم به نواختن ادامه بدم و زیبایی خلق کنم، یه زیبایی که هیچ زیبایی شناسی شاهدش نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد