مردی مرا میبوسد؛
مرد دیگری مرا میطلبد و رانده میشود؛
مرد دیگری نگاهم میکند و آه حسرت میکشد؛
مرد دیگری در بستر تنهائی اش خیالم را در آغوش میکشد؛
و مردهای دیگری قرنها بعد، شاعره ای گمنام را به هم معرفی خواهند کرد؛
و من بیش از همه این مردها، خودم را دوست میدارم.
خیلی بده که گذاشتید مردی که دوستش ندارید ، شما رو ببوسه
شاید در آینده درکم کنی