کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

از رنجی که میبریم

در مملکتی زندگی میکنیم که داوطلبان ورود به دانشگاه تربیت معلم باید رتبه کنکور خوب (بالاتر از متوسط) داشته باشند و هزار مرحله گزینش سیاسی و اخلاقی  و اجتماعی-البته اخلاق و اجتماع مورد تایید نظام سیاسی!- را بگذارنند و خیلی واحدهای عملی و نظری که من خبرش را ندارم؛ اما در نهایت خروجی این دانشگاه معلمی است که از من میخواهد حرفهایش را برای باقی اعضای خانواده اش ترجمه کنم!!! یعنی فن بیان خانم معلم آنقدر ضعیف است که ساده ترین گفتگوی خانوادگی را به سوءتفاهم میکشاند. این مشکل در طول سال تحصیلی، نه فقط خانم معلم دلسوز، بلکه چهل دانش آموزِ زیر متوسط از لحاظ فرهنگی را گرفتار کرده است؛ بهتر است بگویم گرفتار از قبل.

علت چیست؟ خاکبرسری نظام آموزش مملکت! خانم معلم همیشه دانش آموز خیلی خوبی بوده، نمرات خیلی خوبی میگرفته،همه آنچه که در کتابهای درسی اش وجود داشته به خوبی یاد گرفته و در امتحانات به همه سوالاتی که از متن کتاب درسی طرح شده، به خوبی جواب داده است. اما کتاب غیر درسی؟ خیر! خانوم معلم امروز و دانش آموز دیروز وقت و حوصله کتاب خواندن نداشته و کسی هم او را برای این کار مشتاق یا حتی مجبور نکرده است. چون خانم معلمهای او هم دست کمی از خودش نداشته اند. دانش آموزان دست پرورده او هم دست کمی از خودش نخواهند داشت. تا کی این تسلسل ادامه دارد؟ خدا میداند. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد