کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

پنجره

خواستم برای کم کردن سنگینی رمان روسی 900 صفحه ای که در دست دارم، پناه ببرم به یک عامه پسند ایرانی. نوجوان که بودم در خانواده اولترا سنتی ما خواندن رمان، آن هم رمان عاشقانه تابو بود و من پنهانی تابو را میشکستم و حظش را میبردم. باورش برای خودم سخت است که چطور در آن خانه شلوغ در چند دقیقه که اتاق خالی میشد قایمکی چند سطر میخواندم تا دوباره فرصتی دست دهد و باز چند سطر دیگر و همین جور خط به خط کتابی چند صد صفحه ای را تمام میکردم. آن زمان نام فهیمه رحیمی برای دخترهای جوان سمبل عشق رمانتیک بود. من ولی نه آن زمان که دربند خانواده بودم و نه بعد از آن که قدری آزادی پیدا کردم، حتی یک بار هم به سراغ کتابی از فهیمه رحیمی یا م.مودب پور نرفتم. نمیدانم علت فرار از آنها تاثیر سختگیری های مادر -که موفق شده بود یک ناظم مثل خودش درونم رشد دهد- بود یا همان شهوت همیشگی ام برای فرق داشتن یا به قولی خاص بودن. 

وقتی شروع به خواندنش کردم از مواجه با نثر متکلفش به خنده افتادم. گفتگوهایی که بین شخصیت های مختلف رد و بدل میشد بسیار غیرواقعی و مصنوعی بود و در سطر به سطر آن تلاشی آشکار برای ترویج اخلاقیات موج میزد. شخصیت اصلی، مینای شانزده ساله ای بود که من نه در شانزده سالگی و نه هیچ وقت دیگر نمیتوانستم با او همزاد پنداری کنم اما نمیدانم چه شد که به سرنوشتش علاقمند شدم و بدجور دلم میخواست بدانم آخر داستان چه میشود؛ پس تا جایی که مشغله ام اجازه میداد یک نفس میخواندم. کتاب ظرف سه روز -که یک روزش اصلا نتوانستم سراغش بروم تمام شدم. این عطشم برای  تمام کردن چنین داستانی به خودم ثابت کرد که من هنوز هم یکی از همان عامه هستم که دارم هی سعی میکنم خودم را بچسبانم به خواص. حالا نه اینکه خیری از خواص دیده باشم، موضوع این است که عوام گاهی خیلی چندش میشوند.

نظرات 1 + ارسال نظر
بتول پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:55 ب.ظ

سلام
برام سؤال پیش اومد که غیر از اون دو تا پس چی میخوندی؟ عامة پسندای معروف همونا بودن.
و اینکه آره گاهی اوقات آدم بیخودی دوست داره پیگیر یه داستان عامه‌پسند مسخره بشه، مثل اینکه گاهی حوس میکنیم از اون لواشک غیربهداشتی ها بخوریم.

گفتم که معمولا عامه پسند نمیخوندم دیگه. تو نوجوونیم رمانهای کلاسیک خارجی میخوندم، برباد رفته، ربه کا، باباگوریو و امثالهم. از ژول ورن هم میخوندم. از ایرانی ها اسماعیل فصیح و فریبا کلهر ...

عمرا اگه برگردی اینجا و جواب سوالتو بخونی، ولی ادب حکم میکرد جواب بدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد