اولین بار که وارد حرم امیرالمومنین شدم، مقابل ایوان طلا که ایستادم و سرمو بال گرفتم، یکباره با همه وجود عظمت و جلال شخص ایشان را احساس کردم. تا این لحظه حضور در برابر هیچ انسان مرده یا زنده ای نتونسته چنین احساس خضوع و خاکساری و احترامی رو در من ایجاد کنه. با همه وجود حس کردم باید سرم رو پایین بندازم و ادب کنم.
شب آخری که در نجف بودیم،برای زیارت وداع که رفتیم حس میکردم در حضور مهربانترین شخص دنیام. احساس میکردم دلسوزتر و خوش قلبتر از ایشون ندیده م. توی حریم امنش تا تونستم گریه و درددل کردم کرد و سبکتر از همیشه شدم.
امروز دوباره تصویر حرمشون رو دیدم. دلم تنگشونه.