کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

960631


وقتی زیر دوشم، تقریبا قبل از بیرون اومدن از حمام، تو ذهنم یه مطلب بالای بیست خط نوشته ام اما وقتی میام بیرون حوصله تایپ حتی یک خطشو ندارم!


خب به سلامتی تابستون هم که تموم شد و شر هوای گرم داره کم میشه. حداکثر دو ماه هوای عالی در پیش داریم. کاش ریه یدک داشتیم و از این هوا دو برابر استفاده میکردیم. عاشق خنکای صبح این ایامم. 


فسقلیای من مثل اغلب بچه ها دوست ندارن موقع خواب چیزی روشون باشه. تابستون دریچه کولرو جوری تنظیم کردیم که بدون روانداز هواشون خوب باشه. فرض کن زمستون هم بهشون لباس خواب گرم بپوشونم. این مدت که فقط صبح ها سرده چه کنم؟ دیشب به کمرشون پارچه بستم که دل و پهلوشون گرم باشه. صبح رفتم رو گلبهارم پتو کشیدم که بیدار شد و یه چپ چپی نگام کرد. بعد با دست و پای کوچولوش سعی کرد پتو رو کنار بزنه اما چون خوابالود بود نتونست و احساس کرد گیر افتاده. شروع کرد با اون زبون شیرینش غُر زدن. خنده م گرفته بود ولی نخندیدم که عصبانی نشه. دست بردار نبود. پتو رو براش کنار زدم. باز هم غر میزد. فهمیدم کلاً از وجود پتو توی تختش ناراضیه. پتو رو برداشتم. با نگاهش گفت: واقعا که! یه ساعت طول میکشه یه کار ساده رو انجام بدی! نکنه توقع تشکر هم داری؟! بعد هم غلطید و پشتشو به من کرد. 

نظرات 1 + ارسال نظر
مینو چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 09:22 ق.ظ http://gahnevesht1zan.blogsky.com

ای جااااااانم جوجه ها خداحفظشون کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد