کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

950809

دارم زیتونها را توی پیاله میکشم که از تلویزیون ترانه بی ربطی پخش میشود. باز هم به یادش میافتم. برای هزارمین بار به این فکر میکنم که گوشی را بردارم و شماره اش را بگیرم:

نه سلام و نه علیک

فقط یک خواهش

اینقدر به من فکر نکن

با این همه مشغله دیگر شانه ام تحمل سایه تو را ندارد

زندگیت را بکن و بگذار زندگیم را بکنم

بدی کردم

تو هم کردی

من بخشیدم

تو هم ببخش

اگر نمیتوانی فراموش کنی، حداقل به یاد نیاور.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد