کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

950231

تا قبل از بارداریم معتقد بودم تنها راه نجات این سرزمین یه زلزله عظیمه، یه حادثه طبیعی ویرانگر که همه چیز این مملکت رو نابود کنه تا از اول ساخته بشه. امیدوار بودم تو این نوسازی همه چیز اونجوری بشه که باید باشه، مخصوصا تفکر آدمها. اینکه تو این حادثه خودم یا عزیزانم از بین بریم اهمیتی نداشت، به نظرم همه قربانی اصلاحاتی بزرگ میشدیم که ارزشش رو داشت. 

اما درست بعد از حاملگیم ورق ایده آلهام برگشت. این دو تا بچه تنها کسانی هستن که حاضر نیستم قربانیشون کنم. دیگه حتی خودم هم حاضر نیستم قربانی بشم چون من باید باشم و ازشون مراقبت کنم. حتی دیگه دلم نمیخواد این مملکت ویرون بشه چون اونوقت سرنوشت و آینده این دو تا متزلزلتر و نامعلومتر میشه. آره من دنیا رو واسه این دو تا میخوام،فقط، با تشدید روی ط. 

خبر این زلزله های کوچیک اطراف تهران دلمو میارزونه. به خودم دلداری میدم میگم زمین داره کوچولو کوچولو خودشو خالی میکنه، زمین با شهر من مهربونه.... اما حالا این بارون وحشی وحشتناک.... 

کاش میشد به طبیعت التماس کرد، فقط چند روز دیگه دست نگه داره....

نظرات 2 + ارسال نظر
مجید جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 07:53 ق.ظ http://divoon.blogfa.com

چه وحشتناک

هیچ میدونستی ایده ای که قبل از بچه دار شدن داشتی، مسبوق به سابقه بوده و انسانهای بسیاری از صاحبین قدرت دارای چنین تفکری رنج بردن.
و اینکه این فکر تنها یک سراب و فریبه!؟

تصور کردی دنیایی که در پس این ویرانی میخواد ساخته بشه، توسط چه کسی و یا کیانی ساخته میشن!؟ توسط بازمانده ها!؟ یا گروهی مجزا و داناتر که از تباهی دنیا دور بودند!؟ اولی که باید با سعی و خطا پیش برن و دومی ها، تضمینی نیست اونها به برده داری بازمانده ها روی نیارن.

مثال عینی تفکر شما انقلاب ها است، کتاب کالبد شناسی چهار انقلاب رو ببینید، دور نریم، خودمون یکی از اونهاییم.
چه میزان رنج بی حاصل در همه اونها بوده.

نتیجه گیری: چه خوبه بچه دار شدن، تفکر ادمها رو به واقعیت انسانی نزدیکتر میکنه.
حمایت، مهربانی، دوست داشتن و عشق و مهمتر از همه، امید

دوست عزیز
من هیچ وقت نخواستم خودم صاحب قدرت باشم و اون تخریب و بازسازس رو انجام بدم. اعتقادی هم به انقلاب ندارم به همون دلایلی که شما گفتی. اون رویای زلزله هم آخرین تیر تیردان امیدم بود. شاید به قول شما الان امیدم بیشتر شده باشه و شاید فقط غریزه هام قوی تر شده باشه.

اکتای بهمنی جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 08:59 ق.ظ http://golenarges110.blogfa.com

سلام،
مطلبتون زیبا و جالب بود ولی نگفتین که چرا می خواستین که زلزله بیاد و اینکه تفکر مردم چطوریه که از نوع تفکرشون متنفرید؟!!!
خوشحال می شم اگر به وبلاگ من هم سری بزنید و در راستای بهتر شدن وبلاگ، لطفا انتقاد هم کنید.
به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد