کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

رویا بافی

خانه به ما هو خانه، یک مساحت حداقل پانصد متری است، 150 متر زیربنا و الباقی حیاط.

بنایش باید شمالی-جنوبی باشد. پنجره های جنوب باید رو به یک رشته کوه بنفش باشد و پنجره های شمال رو به حیاط درخت و گل کاری شده 

هوای خانه باید همیشه تازه باشد، سرویس بهداشتی باید تهویه قوی داشته باشد، آن هم اختصاصی نه مثل آپارتمان مشترک با چندین واحد دیگر که وقتی یک نفر واجبی میگذارد بویش را همه طبقات بالاتر متحمل شوند!

اتاق خوابها در جنوب باشد، وقتهایی که آدم دلش میگیرد و میخواهد از دنیا رو بگرداند، رویش را بکند به بنفشی کوه های دوردست و چشم بدوزد ببیند آیا پرنده ای روی درخت کنار کوچه مینشیند؟ چقدر صبر میکند و دوباره میپرد؟

حیاط باید یه عالمه درخت داشته باشد، آنهم درختان مثمر. نزدیک تراس باید درختهای انجیر کاشته شود، مثل خانه مادربزرگ، که آدم برود لب نرده انجیر بچیند. هم انجیر سبز و هم انجیر سیاه. از آن انجیرهای شیرین.

باید یک مسیر باریک وسط حیاط باشد که دو طرفش با فاصله درختهای توت بکارند. عاشق منظره سر به سر گذاشتن درختهای توتم. یک جایی هم در میانه این راه یک داربست ظریف باشد که گلهای نسترن به آن پیچیده شده. آن انتهای باغچه هم چند بوته رز میکارم، که حسابی آفتاب بخورند. یک مساحت بیست-سی متری اش را هم برای سبزیجاتم در نظر میگیرم. روی نرده ها هم حتما جای گلدان جوش میدهم و شمعدانی میگذارم، قرمز، صورتی، سرخابی، سفید... چقدر دلم برای شمعدانی های فقیدم تنگ شده. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد