کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

Shared publicly  -  Sep 20, 2013
 
من خیلی خواستم خودم باشم، حرف امروز و دیروز نیست، از وقتی فسقلی بودم و به سیب زمینی میگفتم دیب دمینی، سرکش بودم و متفاوت. اما همه خواستنهایم عین تف سر بالا برگشت تو صورتم. خسته شدم وقتی دیدم دنیا برای خود واقعی آدمها جای تنگی می شود...
اینجا با این اسم و این شکل، بخشهای نهفته خودم را رو می کنم. این عکس، همین دختر زبان دراز، همان فسقلی است که گفتم؛کودک درونی که با همه سر لج دارد، چون همه میخواهند ادبش کنند و به شکلی دیگر درش بیاورند. این حرفهایی هم که اینجا می نویسم همه اش حرف دلم است. همه سعیم این است که برای کسی نسخه نپیچم و سجاده آب نکشم؛اما عادت دارم به ناباوری آدمها، بالاخره ما همه مان در همین دنیای تنگ قد کشیده ایم.

پ.ن.
اینو اون وقتها تو پلاس نوشتم. خیلی سال پیش، سپتامبر 2013 میشه که نه سال پیش. ای بابا... ای بابا...
نظرات 2 + ارسال نظر
مسلم پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 12:05 ق.ظ https://paeizaan.blogsky.com/

این هم دهمین پیشنهاد اتفاقی بلاگ اسکای
-----------
همشون نوشته های خوبی بودند .

ممنونم:))

لیمو پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:42 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com/

من هم همه‌ رو خوندم. خوب مینویسی :))

ممنونم لطف داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد