کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

940415

میگه کارات برعکسه، از وقتی سر کار نمیری لاغرتر شدی.

میگم اونجا خیلی اذیتم میکردن، مریضم کرده بودن.

میگه آره دیگه، همه که مثل شوهرت نیستن لی لی به لا لات بذارن، ساعتی یه بار زنگ بزنن بگن خوبی؟ چطوری؟ چیزی نمیخوای؟

لبخند میزنم.

میگه شوهر ما از صبح تا شب یه بارم زنگ نمیزنه، ببینه چیکار میکنیم.

میگم اگه شوهر من زنگ نزنه، من زنگ میزنم حالشو میپرسم. تا الان شده تو زنگ بزنی فقط بپرسی حالت چطوره؟ 

میگه تلفن محل کارش جوری نیست که بشه حرف زد.

میگم خب زنگ بزن به موبایلش.

لب ورمیچینه و روشو میکنه اون ور.

چیزی نمیگم، اما دلم میخواد بگم خود تو، تا حالا لی لی به لا لای شوهرت گذاشتی؟

تا حالا شده بهش پیامک عاشقانه بزنی؟ تا حالا شده یه پیام واست بیاد، بگی این چقدر خوبه، بفرستمش واسه شوهرم؟ تا حالا شده ازش رنجیده باشی اما به خستگیش نگاه کنی و چیزی نگی؟ تا حالا شده با کسی بحث کنه و تو ببینی که حق با طرف مقابلشه، و اونم بدونه که تو میدونی، اما فقط واسه آروم کردنش بگی حق با خودشه. اصلا تا حالا آرومش کردی؟ بی توقع نوازشش کردی؟ بی هوا دوستش داشتی؟ بی بهانه واسش گل خریدی؟ تا حالا شده جلوت ضایع بشه، اما تو به روش نیاری و بیشتر از قبل بهش احترام بذاری؟ تو جمع ازش دفاع کردی؟ جلوی دیگران تعریف خوبی های داشته و نداشته ش رو جلوی کردی؟ میدونم بخاطرش از خیلی چیزا گذشتی، اما بهش فرصت دادی که فداکاریتو درک کنه؟ ازش انتظار داری دانای کل باشه، یا کمکش میکنی که تو رو درک کنه؟ خداییش واسه اینکه شوهرت عاشقت بشه چیکار کردی؟!


شوهر من هم عاشقم نبود، مثل شوهر تو، مثل همه اون پسرهایی که همراه مادرشون میرن خواستگاری. 


من باور دارم تو زندگی زناشویی، بهترین مرد رو میشه تبدیلش کرد به یه مرد بیخود، و یه مرد بیخود رو میشه تبدیلش کرد به یه آدم قابل تحمل. 


یادمه روی دیوار یک دبستان پسرانه در محله قدیممون نوشته بود: به دور مدرسه حصاری از محبت بکشید، هیچ کس از محبت فرار نمیکند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد