تو انتخاب سبک زندگی مشترکم، سر یک دو راهی گیر کردهام.
راه اول-راه مادرم
راه سوختن و ساختن، راه تحمل کردن، کنار اومدن، گذشت کردن. تو این راه باید به استقلال خودت اهمیت ندی و همه همّ و غمت حفظ بنیان خانواده باشه. مهم نیست که سلیقه و نظر تو چیه، مهم نیست از چی لذت میبری و از چی رنج میکشی، مهم اینه که از بیرون همه به زندگیت حسرت بخورن. همه بگن چقدر اینا با هم خوبن، انگار هیچ وقت هیچ مشکلی نداشتهن. میدونم عاقبت این راه چیه. حاصل چنین زندگی من و خواهرها و برادرهام هستیم، هر کدوم کوهی باشکوه از عقدههای کهنه. آدمهایی که لذت بردن بلد نیستند، آدمهایی که دیگران رو بیشتر از خودشون دوست دارن. آدمهایی که میترسن مبادا کاری کنن که علاقه طرف مقابلشون رو از دست بدن.
راه دوم-راه ناشناس
تو این راه من به همسرم اجازه نمیدم منو بسوزونه. سازگاری تو این زندگی به معنی چشم مطلق گفتن نیست. من گذشت میکنم، اما گذشت کردن وظیفه من نیست. هر جا که دلم بخواد میایستم و از حقم دفاع میکنم. از استقلال مالی خودم نمیگذرم حتی اگه بنیان خانواده از هم بپاشه! شجاعانه میپذیرم مردی که من رو بدون پولم نخواد، همون بهتره که اصلا نخواد. من سلیقه خودمو دارم و نمیگذارم کسی با کجسلیقگیش ذهنمو آزار بده. اما عاقبت این راه چیه؟ اگه از مادرم بپرسم میگه طلاق! اگر طلاق نباشه، حتماً تنش هست. و من-کوه با شکوه عقده، با محبتطلبی سیریناپذیرم، تحمل تنش و قهر ندارم.