کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

باز هم فهم‌ مؤخر من!

دوستی مجازی در خلال حرفهایش گفت که پدرش شاعر است.


با خودم فکر میکنم بابای شاعر داشتن چه حسی دارد؟  باید خیلی عجیب باشد؟ یا شاید هم خیلی معمولی.... زمانی عضو انجمن شاعران و نویسندگان آموزش و پرورش منطقه‌مان بودم، امیر فیروزی نامی استادمان بود که سه سوال بنیادی را دائماًً مطرح میکرد، اولیش این بود که چرا شعر میگویم؟ الان تازه فهمیدم چرا آن موقع شعر میگفتم. فکر می‌کردم شاعری خیلی خاص است، میخواستم خاص باشم، میخواستم فرق داشته باشم. 

نظرات 2 + ارسال نظر
مودی دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 11:58 ب.ظ

پدر منم شاعره.
البته نه به اون صورت که فک کنی .
در حد اینکه یه دفتر شعر داره هر از چند گاهی 4 تا غزل برامون میخونه.
کلا حس خاصی نداره. ولی اون وقتایی که از همه چی بریدی خیلی خیلی میتونه کمک کنه.

آیکیو!!! اون دوست مجازی متن که پدرش شاعره، خودتی

مودی سه‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 10:41 ب.ظ

ای نادون. من مثلا رد گم کردم کسی نفهمه.
کی به کی میگه IQ.
:)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد