کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

:/

هنوز نفهمیدم بعضی ها چه جوری اینقدر خوب روزانه مینویسن. همیشه وقتی میخوام از وقایع روزم بنویسم حس میکنم اتفاق خاصی وجود نداشته که در موردش بنویسم؛ وقتی هم که اتفاقات خاص میافته من حس نوشتن ندارم. 


پ.ن. 

یه چیز دیگه که نمیفهمم اینه که چرا بعضی ها وبلاگشون اینقدر براشون مقدسه،‌ یه پست رو هزار بار ویرایش میکنن، یا برای به روز نکردن وبلاگشون بهانه میارن که وای خیلی کار سختیه... یعنی وبلاگ از نظرشون یه اثر فاخره؟ یا چی؟ مثلا فکر میکنن من کسخلم که هر چی به ذهنم میرسه میام سریع مینویسم؟ یا فکر میکنن وبلاگ من خیلی سخیفه؟ اصلا امثال من و وبلاگم به تخمشون نیست؟ خیلی دلم میخواد یه بار چشم تو چشم بشم باهاشون،‌ بگم آره بابا، تو خوبی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد