کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

حرفهایی که قرار نیست به کسی بگم.

میگه دوستم داره، و من نمیگم که باور نمیکنم. نمیگم که از نظر من تو نمیدونی دوست داشتن چیه. نمیگم از این میترسم که یه روز بفهمی دوست داشتن چیه و بری کسی غیر از من رو دوست بداری. نمیگم تو اونی رو دوست داری که مخاطب یادداشتهای عاشقانه سال 86 تو بود،‌ یادداشتهایی که هنوز نگهشون داشتی و هر روز با خودت این ور و اون ور میبری. لبخند میزنم و صورتمو لای سینه و بازوش قایم میکنم، فرصت میدم به اشکم که برگرده به نهانخانه قلبم. توی این ذهنم این ترانه خونده میشه. 



صبح زود از تخت پایین میام و میرم یه گوشه خودمو با داستان خوندن سرگرم میکنم. داستان از خیانت مردهای متأهل میگه. با بغض و بدبینی برمیگردم تو تخت. با یه شورت،‌ جنینی روی تخت خوابیده. کنارش میخوابم و نگاهش میکنم و از خودم میپرسم این بیچاره باید چیکار کنه که باورش کنی و به آینده‌ت بدگمان نباشی؟ تو هم قبل از این عاشق کسای دیگه بودی،‌ براشون عاشقانه مینوشتی، اما الان حسی بهشون نداری. نگه داشتن اون نوشته ها چیزی رو ثابت نمیکنه. اونا یه یادگار قدیمی مسخره است که دلش نمیاد دور بریزه. تو یه دوره‌ای فکر میکرده عاشق اون دختره، به احتمال 99% الان دیگه اون آدم تو نظرش هیچی نیست. میدونی چیه؟ تو بیماری! افسردگی داری. این افکار وسواسی نمیذاره از زندگیت لذت ببری. حالا که همه چی خوبه، تو الکی دنبال بدبختی میگردی برای خودت. باز میگم میدونی چیه؟ شاخصهای ارزیابی همسر دو دسته است، یه دسته شاخصهای عامه، یه دسته شاخصهای خاص،‌ یعنی خاص خود آدم. شوهر من شاخصهای عامش بالاست، اما شاخصهای خاصش پایینه. من شیفته آدمهایی هستم که چیزی رو میدونن که بقیه نمیدونن، و اون مثل بقیه است



اون دائماً بهم میگه من با بقیه زنها فرق دارم، اما من فکر میکنم الکی میگه. آره من با بقیه فرق دارم، اما چه فرقی؟ من فرقهایی دارم که فکر نمیکنم اون متوجهش باشه. شایدم باشه... نمیدونم چطور ممکنه تو یک نگاه، فرق من رو با بقیه آدمها فهمیده باشه؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد