سرمو بردم زیر لحاف. خوابم میومد ولی خوابم نمیبرد. با خودم گفتم چته؟ فکر و خیالی داری؟ نه! مشکل داری؟ دعوایی داری با نزدیکات؟ نه! از فلانی کینه داری؟ نه! از بهمانی میترسی؟ استرس برخورد باهاشو داری؟ نه! خب پس بگیر بخواب دیگه.
پ.ن. بارها به این فکر کردهم که چطور تونستم این همه وقت فلانی رو تحمل کنم؟ امروز از این وبلاگ یک اصطلاح جدید یاد گرفتم: فاحشه توجه. دیدم که این اصطلاح چقدر برازنده فلانیه. همیشه به این افتخار میکنه که هر جا که هست میشه محور جمع و بقیه بهش توجه میکنن. به خاطر این کار هم حاضره هر کاری بکنه، کارهایی که واقعا دون شأنشه. هر وقت که به این مسئله افتخار میکرد، میخواستم توی روش عوق بزنم و بگم این کارهات حال به هم زنه اما به جاش پنج سال تحملش کردم.