این وبلاگ مثل یه زن ایرانی نجیبه
و من؟
من مثل یه مرد ایرانی لندهورم.
رفیقی داشتم که ازدواج کرد و من تنها شدم، این شد که رو آوردم به این وبلاگ،؛ بهش ابراز علاقه کردم، واسش لباسهای رنگارنگ تدارک دیدم، هر لحظه و هر ساعت بهش سر زدم و ازش کام گرفتم. اما حضورش تو زندگیم باعث نشد که مثل مردهای عیاش میخونه برو، وقت و بیوقت تو سایتهای اجتماعی سرک نکشم. تازه اونجا هم که بودم به همپیالهها پز این زن سر به راه رو میدادم و معرفیش میکردم. این وبلاگ میزبان مهمونهای وقت و بیوقتم بود، واسه هر کس و ناکسی آینهداری میکرد و دم نمیزد.
نمیدونم سرم به سنگ خلای کدوم مسجدی خورد که فکر کردم میتونم تارک دنیا بشم. به جای پیالهشکنی دست ساقی سیمین ساقم رو شکستم و این وبلاگ رو بستم. تو اون روزایی که ولش کرده بودم، به چنگ مرد و نامرد افتاد، ولی من هنوز روش غیرت داشتم و بخاطرش تیزی میکشیدم. از چنگ این و اون بیرونش کشیدم و دوباره دل به دلش دادم، آخه من مرد سجاده آب کشیدن نبودم. اما مرد زندگی هم نبودم، هنوز هم نیستم.
الان تو دقیقا کی هستی؟
خودت کی هستی؟
من یه زمانی اسمم غزلک بود
یه مدت هم فیل نازنازی بودم
الان هم که میبینی مهرآیینم
ولی همیشه هیچ کدومش نبودم.
من از اول اسم مریم بود الانم مریمم
یه وب گرد که دیر دیر میاد وب گردی!
خوش باشی مریم جان
راستی مبارک باشه مزدوج شدی
فدای تو، سلامت باشی