دو سال و یک فصل از پایان آن عشق کذایی میگذرد، اما هنوز خیلی چیزها به خاطرم مانده است. مثلاً اینکه او با دیدن فیلم دلشکسته اشک ریخته است، دلش با آهنگ "گاهی وقتا دل من پر میزنه" پر زده و نمیدانم به کدام خانه رویایی در شیراز سر زده؛ اینکه دلش میخواست خانهای در شیراز داشته باشد، اینکه از لهجهی دخترهای شیرازی و آن کش دادن جملات خوشش میآمد، اینکه تکتک جملههای وبلاگش را با وسواس انتخاب میکرد، اینکه من عاشق نوشتههایش شدم، نه خودش...