کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

920130

یه جا خوندم «وقتی گرسنه ای برای خرید به سوپرمارکت نرو، چون چیزایی میخری که بعدن از خریدشون پشیمون میشی.» متأسفانه انتخاب آدما و شروع رابطه (واسه من و امثال من که همیشه منع و محدود شدیم) عین خرید همون گرسنه تو سوپرمارکته

به لبخندی که صدایت به لبم مینشاند نیاز داشتم.

- الو، سلام
- سلااااااااام، چطُوری؟ خوبیـــ؟
- خوبم، تو خوبی؟
- خوبم، چه خبر؟ خوش میگذره؟
- سرت شلوغه؟
- نمیشه که تو زنگ بزنی و جواب ندم... تو سرت خلوته؟
- زیاد خلوت نیست، میخوام زود قطع کنم. کاری نداری؟
- همین؟
- آره دیگه، همین. خداحافظ.
- قربانت، خداحافظ.

مع الأسف نه خودم اصفهانی شدم و نه شوهرم.

این اصفهانیا میتونن خاکسترو جواهر کنن!

921122

اعضای خانواده من پایه ثابت راهپیمایی هستن. چرا؟ چون از لحاظ سیاسی نفهم و بی سواد و از لحاظ مذهبی متعصب هستند.امثال اینا بیشتر از سرباز و دانش آموز و کارمندای ترسان از گزینش هستن.

921122

این کلاه دلقکیا چی بود امسال واسه 22 بهمن پخش میکردن؟؟ خجالت نکشیدن ریدن به اعتبار پرچم مملکت؟؟

اینجاست که باس گفت رونالدو رو ول کن، غضنفرو بگیر!!!!

921108

همیشه همین جوریه، وقتی فکر میکنی کارها افتاده رو غلطک، یهو جهت غلط زدن غلطک برمیگرده میاد از روت رد میشه...

به بهانه پخش چندباره دلشکسته

دو سال و یک فصل از پایان آن عشق کذایی می‌گذرد، اما هنوز خیلی چیزها به خاطرم مانده است. مثلاً اینکه او با دیدن فیلم دلشکسته اشک ریخته است، دلش با آهنگ "گاهی وقتا دل من پر میزنه" پر زده و نمیدانم به کدام خانه رویایی در شیراز سر زده؛ اینکه دلش می‌خواست خانه‌ای در شیراز داشته باشد، اینکه از لهجه‌ی دخترهای شیرازی و آن کش دادن جملات خوشش می‌آمد، اینکه تک‌تک جمله‌های وبلاگش را با وسواس انتخاب می‌کرد، اینکه من عاشق نوشته‌هایش شدم، نه خودش...