کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

کج‌راه

قصه‌هایم خاطره و خاطره‌هایم قصه می‌شوند.

وقتی آبدارچی میخواد جلوی من مؤدب باشه

دیروز به مسئول تدارکات گفتم کارپردازو بفرسته واسه همکارا شیرینی بگیره، به مناسبت این که من عقد کرده ام. عصر شده و خبری نیست، آبدارچی زنگ زده به مسئول تدارکات، میگه پس شیرینی چی شد؟ جواب میده کارپردازو فرستادم. آبدارچی میگه آخه چرا اونو فرستادی؟ اون معلوم نیست داره با کجاش بازی میکنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد